در دو بخش پیشین نوشتار حاضر، چیستی مفهوم عدالت و ظلم، عواقب عدم اجرای مساوات و رواج ظلم در جامعه و اهمیت و جایگاه عدالت و مساوات از نگاه علی (ع) مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفت.
* * *
یکی از مصادیق ظلم اجتماعی که حکومت را منحط و بیثبات میکند، خونریزی نارواست. همانطور که اگر در اجتماع مجرم و جنایتکار به سزای عملشان نرسند، نظم و آرامش کشور مختل میشود در مقابل اگر خونریزی ناحق رواج پیدا کند و مردم بی گناه طعمه مرگ شوند، بدون تردید کشور به هرج و مرج کشیده میشود و این امر نه تنها حکومت را ضعیف و سست که آن را به دیگری منتقل میکند؛ لذا مولا به دولتمردان یادآور میشود: (و بپرهیز از خونها و ریختن آن به ناروا که چیزی چون ریختن خون بناحق- آدمی- را به کیفر نرساند و گناه را بزرگ نگرداند و نعمت را نبرد و رشته عمر را نبرد و خداوند سبحان روز رستاخیز نخستین داوری که میان بندگان کند در خونهایی باشد که از یکدیگر ریختهاند. پس حکومت خود را با ریختن خونی به حرام نیرومند مکن که خون به حرام ریختن، قدرت را به ناتوانی و سستی کشاند بلکه دولت را از صاحب آن به دیگری بگرداند)(نهجالبلاغه، شهیدی، ص ۳۳۹، نامه ۵۳)
حضرت (ع) میفرماید که حاکمان خیال نکنند ظلم فقط در این دنیا برای آنها گرفتاری درست میکند بلکه در آخرت هم گریبانگیرشان میشود: (بئس الزاد الی المعاد العدوان علی العباد؛ بدترین توشه آخرت، ستم بر بندگان خداست)(کاشفالغطاء، مستدرک نهجالبلاغه، ص ۲۰)
بنابراین از دیدگاه علی (ع) یکی از آفات حکومت، ظلم کردن است: (آفه الاقتدار البغی و العتو)، (آمدی، غررالحکم، ص ۳۰۹)؛ (و الظلم فی الدنیا بوار و فی الاخره دمار؛ ستمکاری در دنیا موجب تباهی و در آخرت موجب عذاب و شکنجه است)(پیشین، ص ۶۶). آفتی که نه تنها موجب خرابی کشور است که مملکت آباد را نیز ویران میکند: الظلم یدمر الدیار؛ (ظلم خراب میکند ولایت را)؛ (آفه العمران جور السلطان؛ آفت مملکت آباد؛ ستم حکمران است). (پیشین، صص ۳۶۰ و ۳۰۸)
حضرت (ع)، یکی از صفات اصلی و مهم وزرا و کارگزاران را این میداند که در حکومت، ستمگران مشارکت فعال داشته و مرتکب جور نشده باشند؛ زیرا از ظلم و خیانت ایشان نمیتوان در امان بود:
(بدترین وزیران تو کسی است که پیش از تو وزیر بدکاران بوده و آنکه در گناهان آنان شرکت کردهاست. پس مبادا چنین کسان محرم تو باشند که آنان یاوران گناهکارانند و ستمکاران را کمککار)، (نهجالبلاغه، ترجمه شهیدی، ص ۳۲۸، نامه ۵۳)
و در جای دیگر، بدترین حاکمان را چنین معرفی میکند: (شرالامراء من ظلم رعیته؛ بدترین امیران کسی است که به رعیت او ظلم شود)، (آمدی، غررالکم ص ۴۴۵)؛ اعم از اینکه خود ظلم کند یا دیگران ظلم کنند و او مانع نشود یا نتواند.
علی (ع) الگوی حاکمان
علی (ع) بهعنوان حاکمی که دیگران را از ظلم و بیعدالتی نهی میکند، خود از این لحاظ الگو است:
(سوگند بخدا! اگر شب را بر روی خارهای «سعدان» بیدار بسر برم! یا در غلها و زنجیرها بسته و کشیده شوم، برایم محبوبتر است از اینکه خدا و رسولش را روز قیامت در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم کرده و چیزی از اموال دنیا را غصب کرده باشم. چگونه به کسی ستم روا دارم، آن هم برای جسمی که تار و پودش به سرعت به سوی کهنگی پیش میرود (و از هم میپاشد) و مدتهای طولانی در میان خاکها میماند؟)(نهجالبلاغه، خطبه ۲۲۴)
آنگاه داستان برادرش عقیل را که برای گرفتن چیزی از بیت المال نزدش آمده بود، چنین نقل میکند: (سوگند به خدا «عقیل»، برادرم را دیدم که به شدت فقیر شده بود و از من میخواست که یک من از گندمهای شما را به او ببخشم. کودکانش را دیدم که از گرسنگی موهایشان ژولیده و رنگشان بر اثر فقر دگرگون گشته، گویا صورتشان با نیل رنگ شده بود.
«عقیل» باز هم اصرار کرد و چند بار خواسته خود را تکرار نمود، من به او گوش فرا دادم!
خیال کرد من دینم را به او میفروشم! و به دلخواه او قدم برمیدارم و از راه و رسم خویشدست میکشم! (اما من برای بیداری و هشداریاش) آهنی را در آتش گداختم، سپس آن را به بدنش نزدیک کردم تا با حرارت آن عبرت گیرد، نالهای همچون بیمارانی که از شدت درد مینالند سر داد و چیزی نمانده بود که از حرارتآن بسوزد، به او گفتم: هان ای «عقیل»، زنان سوگمند در سوک تو بگریند! از آهن تفتیدهای که انسانی آن را بهصورت بازیچه سرخ کرده ناله میکنی! اما مرا به سوی آتشی میکشانی که خداوند جبار با شعله خشم و غضبش آن را برافروخته است! تو از این رنج مینالی و من از آتش سوزان نالان نشوم؟!)(پیشین)
در ادامه، ماجرای شخصی را بیان میکند که میخواهد برای نیل به مقصودش به امام (ع) رشوه دهد:
از این سرگذشت، شگفتآورتر داستان کسی است که نیمهشب ظرفی سر پوشیده پر از حلوای خوش طعم و لذیذ، به درب خانه ما آورد، ولی این حلوا معجونی بود که من از آن متنفر شدم، گویا آن را با آب دهان مار یا استفراغش خمیر کرده بودند به او گفتم: هدیه است، یا زکات یا صدقه؟ که این دو بر ما، اهلبیت حرام است. گفت: نه این است و نه آن بلکه «هدیه» است. به او گفتم: زنان بچه مرده بر تو گریه کنند! آیا از طریق آئین خدا وارد شدهای که مرا بفریبی؟! دستگاه ادراکت بهم ریخته؟ یا دیوانه شدهای؟ یا هذیان میگویی؟
به خدا سوگند! اگر اقلیمهای هفتگانه با آنچه در زیر آسمانها است به من دهند که خداوند را با گرفتن پوست جوی از دهان مورچهای نافرمانی کنم هرگز نخواهم کرد و این دنیای شما از برک جویدهای که در دهان ملخی باشد، نزد من خوارتر و بیارزشتر است)(پیشین)
زمانی که سفیان پسر عوف از طرف معاویه مأمور غارت بردن به مرزهای عراق میشود و به مسلمانان و افرادی که در پناه حکومت علی (ع) بودند، ستم روا میدارد و خبرش به امام میرسد، اینچنین حساسیت نشان میدهد: (شنیدهام مهاجم به خانههای مسلمانان و کسانی که در پناه اسلامند درآمده، گردنبند، دستبند، گوشواره و خلخال از گردن و دست و پای زنان بیرون میکردهاست، حالی که آن ستمدیدگان برابر آن متجاوزان جز زاری و رحمت خواستن سلاحی نداشتهاند. اگر از این پس مرد مسلمانی از غم چنین حادثه بمیرد، چه جای ملامت است)(نهجالبلاغه، ترجمه شهیدی، صص ۲۷ و ۲۸، خطبه ۲۷)
نمونههای عینی
تاریخ، اجتماعات بسیاری را نشان میدهد که به سبب ظلم و بی عدالتی حکومت «بهعنوان یک عامل» به تدریج روی به انحطاط و سقوط رفتهاند. در این مورد عباراتی را برای نمونه از نهجالبلاغه میآوریم:
عثمان پسر عفان بهخاطر عملکرد ناصوابش شورش و انقلاب را علیه خویش خلق کرد.
حمران بن آبان گوید: عثمان پس از آنکه با وی بیعت کردند مرا پیش عباس بن عبدالمطلب فرستاد که او را پیشش آورم. عباس بنعثمان گفت: چرا مرا پیش خود کشیدی؟ گفت: هیچ وقت بیشتر از این روزها نیازمند تو نبودهام. عباس گفت: پنج چیز را رعایت کن تا وقتی چنین کنی، امت از اطاعت تو به در نرود. گفت: چیست؟ گفت: خودداری از کشتن، مردمداری، مدارا، بخشش و رازداری. (تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج ۶، ص ۲۲۹۵)
(ولی عثمان خلافت را برای خود اختیار کرد و در آن استبداد به خرج داد، خودسری کرد و خدای را حکم ثابت است دربارهٔ کسی که استبداد و خودسری نمودهاست). (نهجالبلاغه، فیضالاسلام، ص ۱۰۵، خطبه ۳۰) تا جایی که سالی از خلافتش نگذشته بود که کسانی از قریش در شهرها مالدار شدند و هر گروه از آنان که میخواستند رفیقشان به حکومت برسد (چنین میشد) و بدعتها به دست عثمان پدید آمد و (لذا مردم) از طول عمر وی دلگیر بودند. (تاریخ طبری، ج ۶، ص ۲۲۹۱)
و در نهایت بر او شوریدند و حکومتش را واژگون ساختند. حتی تلاش علی (ع) برای جلوگیری از این واقعه ناکام ماند: (به خدا کوشیدم آزار مردم را از او بازدارم، چندان کهترسیدم در این کار گناهکارم). (نهجالبلاغه، ترجمه شهیدی، ص ۲۶۹، خطبه ۲۴۰)
مولا (ع) دربارهٔ حکومت بنیامیه و تسلط آنها بر مسلمانان و ظلم و ستمی که انجام خواهند داد و عاقبت آنها و برچیده شدن حکومتشان با قهر و خشونت تمام، میفرماید: (به خدا سوگند، پس از من فرزندان امیه را برای خود اربابان بدی خواهید یافت، همانند ماده شتر بدخوی که با دست به زمین کوبد و با پا لگد زند و با دهان گاز گیرد و دوشیدن شیرش را نپذیرد. پیوسته با شما چنین کنند تا از شما کسی را به جای نگذارند، جز آنکه به آنان سودی رساند، یا زیانی به ایشان بازنگرداند. بلای آنان بر سرتان آید، با چهرهای زشت و ترسآور و ظلمتی به تاریکی عصر جاهلیت برابر. سپس خدا آن فتنه را براندازد چنانکه - سلاخی- پوست را - از تن گوسفند- جدا سازد، به دست کسی که آنان را خوار و ذلیل گرداند [اشاره است به حکومت آلعباس و کشتاری که از بنیامیه کردند.] و به راهی که نخواهند، براند و جام لبالب - بلا - را بدیشان خوراند. عطایی جز شمشیر به آنان نبخشد و خلعتی جزترس و بیم بر تنشان نپوشد)(نهجالبلاغه، ترجمه شهیدی، ص ۸۶، خطبه ۹۳ و ۵۵ و خطبه ۷۳)
(به خدای، مردی از ثقیف بر شما چیره شود، مردی سبکسر، گردنکش و ستمگر که مالتان را ببرد و پوستتان را بدرد) [مقصود حجاج بنیوسف است که عبدالملک پسر مروان او را به حکومت کوفه گمارد و او ظرف بیست سال در آن شهر آنچه خواست کرد.] (پیشین، ص ۱۶، خطبه ۱۱۶)
در پایان این مبحث ذکر دو نکته ضروری است:
نخست اینکه همانگونه که تبعیض و ستم موجب هلاک و سیهروزی میشود، ظلم پذیری و سکوت در برابر بیدادگران و ظالمان نیز باعث انحطاط اجتماع میشود زیرا این سکوت، ظالم را تشویق میکند که بیشتر تبعیض قائل شود و بر ظلم خود بیفزاید. همه موظفند در برابر ظالم قد علم کنند. در غیر این صورت هیچکس امنیت نخواهد داشت و اجتماع روی خوشی نخواهد دید. در حدیث نبوی آمدهاست:
(اگر مردم، ستمگری را ببینند و او را از ستم بازندارند، ممکن است خداوند آن ستمگر و همه مردمی که او را منع نکردند عقاب کند)(شریفالقرشی، نظام حکومتی در اسلام، ص ۲۸۹)
مولا علی (ع) در این زمینه سخنی از پیامبر (ص) نقل میکند که بهطور مکرر آن را فرمودهاست:
(من از رسول خدا (ص) بارها شنیدم که میفرمود: به هرگز امتی را پاک نخوانند که در آن امت بیآنکه بترسند و در گفتار درمانند، حق ناتوان را از توانا نستانند)(نهجالبلاغه، ترجمه شهیدی، ص ۳۳۶، نامه ۵۳)
دیگر اینکه گاهی علل سقوط پدید میآید اما به تعویق میافتد. این مهلت دادن بدان جهت است که ظالمان بیشتر گناه کنند و چهره آنان مشخصتر شود تا به عذابی سختتر و دردناکتر گرفتار شوند. در قرآن کریم میخوانیم: (البته آنان که به راه کفر رفتند، گمان نکنند که مهلتی که ما به آنها میدهیم به حال آنها بهتر خواهد بود بلکه مهلت میدهیم تا بر گناهانشان بیفزایند و به آن سخت خوار و ذلیل شوند)(آلعمران /۱۷۸)
مهلت دادن به ستمگران گاهی با استدراج توأم است، یعنی خداوند ضمن اینکه مهلت میدهد زمینههای هلاکت را به تدریج و مرحله به مرحله فراهم میکند. اما فرد یا حکومت ظالم متوجه نیست که پایههای قدرت او در حال پوسیدن است. این حقیقت را قرآن مجید چنین بیان میکند: (و آنان که آیات ما را تکذیب کردند، بهزودی آنها را به عذاب و هلاکت میافکنیم، از جایی که فهم آن نمیکنند. روزی چند به آنها مهلت میدهیم که همانا مکر و عقاب ما بس شدید به آنها فرا رسد)(اعراف / ۱۸۲ و ۱۸۳)
امیرالمومنین (ع) دربارهٔ امهال و استدراج که میتوان دو سنت از سنتهای الهی دانست، گفتههایی در خور تعمق دارد. به عقیده امام، مهلت دادن به ستمگران یک قانون عام در تاریخ است: (خداوند ستمکاران روزگار را شکست نداده جز آنکه نخست آنان را لختی مهلت داده و در آسایش را به رویشان گشاده)(نهجالبلاغه، ترجمه شهیدی، ص ۷۱، خطبه ۸۸)؛ (و اگر ستمکار را مهلت داد از او نرستهاست، بلکه بر گذرگاه او نشستهاست تا در بندش آرد و چون استخوان گلوگیر، نایاش را بفشارد)(پیشین، صص ۸۸ و ۸۹، خطبه ۹۷ و ۱۵۰ و خطبه ۱۵۳)
در مورد استدراج نیز جملات بیدارکنندهای در نهجالبلاغه آمدهاست و امام (ع) به کسانی که غرق در نعمتند و امکانات بسیاری در اختیار دارند هشدارهای لازم را میدهد: (بسا کسی که با نعمتی که به او دهند به دام افتد و با پردهای که بر گناه او پوشند فریفته شود و با سخن نیک که دربارهاش گویند آزموده شود و خدا هیچکس را به چیزی نیازمود چون مهلتی که بدو عطا فرمود)(پیشین، ص ۳۸۱، قصار ۱۱۶)
(بسا نعمتخوار که به نعمت فریب خورد و سرانجام گرفتار گردد و بسا مبتلا که خدایش بیازماید تا بدو نعمتی عطا فرماید)(پیشین، ص ۴۱۲، قصار ۲۷۳ و ۴۲۴ و قصار ۳۵۸)
پس نتیجه ظلم و ستم، اگرچه زمانی را هم دربرداشته باشد جز سقوط و نابودی نیست.