نامه دیگری در دست است از قرایوسف پسر قرا محمد قراقیونلوـ پادشاه ترکمان ایران غربی، در مخالفت با تیمور، به ایلدروم بایزید عثمانی:
«به جناب سلطنتمآب معالی نصاب دولت اکتساب، خداوند اعظم و خداوندگار معظم، سرور روزگار و شهریار کامکار… پسندیدة عالم و قبول نوع بنیآدم، … سلطان ایلدروم بایزید…، بعده از ناقلان اخبار و صادران امصار همانا اصغا فرموده باشند که مهیج نار شرّ و شور و محرک فتنه و غور، تیمور مقهور… از توران به ایران گذشته و هلاکووار دعوی ایلخانی کرده، زمرة اهل اسلام را تا حد فارس مستأصل نموده… و حالا متوجه آذربایجان است…»
در اینجا منظور از توران، سرزمینهای ترکستان ماورای کابل است، و ایران البته در این سوی توران است! و باز مکاتبه دو پادشاه ترک نسب به فارسی است.
نامه تیمور به پادشاه مصر
حالا به نامه دیگری از تیمور به پادشاه مصر میرسیم. گویی هیچکس در آن وانفسا به اندازة تیمور، ایران ایران نمیگفتهاست!
«… حضرت مالکالملک بر مقتضای کلام قدیم خود… عنان حل و عقد و قبض و بسط پادشاهی عالم و فرمانروایی بنیآدم در قبضه اقتدار ما نهاده… و از میان سلاطین دوران و خواقین گردون، توان ذات بیمثال ما را برگزیده و خلعت جهانداری و جهانگیری با طراز قلعهگشایی و کشورستانی به ما ارزانی داشته… در موقف شکر حضرت کبریا ایستادهایم… همگنان را واجب شود که کمر اطاعت ما به امر «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» به میان جان بندند.
بعده مینماید که در این اوقات از ارباب حاجات و تجار و آینده و رونده به مسامع جلال ما میرسد که طرفداران ایران زمین پیوسته به فسق و فجور و ظلم و تعدی و کید و غدر و مکر و انگیز و فتنه و آشوب و مخالفت اوامر و نواهی شریعت غرّا و ملت زهرا مشهورند و بندگان باری را… مضطر و متضرر میدارند و رعایت صله رحم به جای نمیآرند… به قصد ایذاء یکدیگر برمیخیزند… واجب نمود التفات خاطر به دفع و رفع آن فرمودن… [سپس توضیح میدهد که چگونه در اجرای نقشهاش از چنگیزخان کسب مشروعیت کردهاست!]
که چون از کمال بینیازی حضرت صمدیت، چنگیزخان را ممالک ایران و توران مسلم گشت، این ولایات را به دو فرزند خود مقسوم کرد…. [و توضیح میدهد که در اجرای برنامهاش تأخیر شده]… یعنی بغداد وتبریز که هنوز فتح نشده بود و میخواستند بعون الله تعالی و نیروی بازوی سعادت لشکر جهانگشای بدانجا کشند در اثناء این حال چنگیزخان از دار فنا رحلت نمود…»
سپس دربارهٔ جانشینان چنگیز به عنوان مبانی مشروعیت جهانگشایی خودش توضیح میدهد، و به اینجا میرسد که: «به عون توفیقات ربانی و تأییدات سبحانی، … ممالک ایران را از شر اشرار [اشرار یعنی مردم ایران!] مصفا ساخته بودیم و محراب خاطر فیاض را رزمگاه آن ساخته، عطف اعنة عزیمت همایون با دارالسلام بغداد و آن حدود نموده شد…»
نکته جالب اینکه این نامه امیر ازبک به پادشاه چرکس مصر، نه به عربی یا ترکی، بلکه چنانکه دیده شد، به فارسی است. تیمور فارسیدان و شعرشناس هم بود؛ ولی همیشه میخواستم بدانم چرا تیمور به ایران آن یورشها را آوردهاست که پس از دیدن این فتحنامه دریافتم: مردم ایران بدجنس بودهاند و فسق و فجور میکردهاند، به دیدار پدر و مادر و خویشان نمیرفتهاند و ظلم و تعدی و کید و غدر میکردهاند! ایشان تأخیر چنگیز را جبران و ایران را از وجود ایرانیان مصفا فرمودهاند! آفرین! دستکم نام ایران را عوض نکردهاند!
در میان آن مجموعه مکاتبات [البته به فارسی]، به نامهای از سلطان مراد عثمانی در پاسخ به نامه علی بیک قره قیونلو پسر قره عثمانی برخوردم که سلطان مراد دوم او را «جناب شوکتمآب سعادت نصاب ملکِ سپهسالار ایران…» خطاب کردهاست.
نامه دیگر از جهانشاه قره قیونلو نامدارترین پادشاه قره قیونلو به مناسبت بر تخت نشستن سلطان مراد دوم است که پس از تعارفات و عناوین پرطمطراق نوشتهاست: «… چون علاقة دوستی و یگانگی و رابطه محبت و یکجهتی فی مابین قدیم و ازلی است… از خاور تا باختر پرتو افروز و در حد اعتدال از تابش روز نوروزی است… به جهت تقدیم تهنیة بهیه و تکریم جلوس همایون علیّهاش.. خواجه ضیاءالدین یوسف زیده قدره و شرح صدره که از جمله مقربان امیر و اکابرزاده ولایت شیراز و اصفهان است، بل اَباً عن جد رازدار ملوک ایران، ارسال رفت و هدایای مفصله…» [هدیهها را برشمرده است].
و امّا نامه دیگر از سلطان محمد دوم عثمانی جوان، به جهانشاه قره قیونلو پادشاه پیر ایران است: «… ظل ظلیل مراحم حضرت والد اعظم، خدایگان خواقین العرب و العجم، مالکالرقاب سلاطین الترک و الدیلم، دارای قیصر خدّام [داریوشی که قیصر خادم اوست]، فغفور جمشیدحشم، مربی ارباب العلم و القلم… حضرت ابوی جهانشاهی… تا انقراض زمان بر عامه عالمیان و خاصه اهل ایمان سایبان امن و امان باد. این نامه محبت نامه…. از ساحل قسطنطنیه صدور یافت…»
و پاسخ جهانشاه: «غنچه گلین خامه هزاردستان محبت…. عالیحضرت فرزندی سلطنت پناهی و خلافت دستگاهی، مالک ممالک روم و یونان، سالک مسالک لطف و احسان… چون در حین وصول کتاب مستطاب، این هواخواه در ضبط و تسخیر قلاع بلاد فارس و عراق عجم بود و بعد از چند روز بالتمام و الکمال چنانکه خاطر دوستان است، به قبضه تصرف درآمد و تخم طایفه جغتای [فرزند چنگیز] کج رأی و ظلمة بیسروپای از آن دیار برافتاده گشت… و الحمدلله رب العالمینگویان با نوای سپاس و شکران به منزل مراد عودت نمودیم. فی اواخر رجب، در قرب قزوین…»
و باز سلطان محمد دوم، جهانشاه را با القاب شاهان ایرانی خواندهاست: «… با خوشوقتی از وصول نامه… از جانب معالیمآب سلطنتنصاب والد والا، والی ممالک دنیا، سنجر فتح کسریمعدلت، رستمرزم جمشیدفطنت، دارا دادِ اسکندر بسطت، ظل اللهی دولت پناهی رتبت دستگاهی، حضرت ابوی جهانشاهی… اشارت بشارت فتح میمون که مشتمل بر استخلال قلاع و حصول عراق عجم، و تسخیر ممالک فارس که به یک نهضت موکب همایون میسر گشته…»
فتحنامة قسطنطنیه
یکی از مهمترین نامهها، نامهای است که سلطان محمد دوم (فاتح) پس از گشودن قسطنطنیه در ۱۴۵۳م برای جهانشاه قره قیونلو پادشاه ایران به تبریز فرستادهاست: پس از تعارفات و حمد و دعا،
«… مقصود آنکه چون حق سبحانه و تعالی در این نزدیکی طغرای سلطنت موروثی را بر صحنة ناصیة ایام دولت روزافزون ما درکشیده و تاج اجتبا به تارک میمون ما سزاوار دیده… این بنده نیز به زبان لااحصی در شکر نعم مستقصی بودن بر خود اقدام واجبات و اهمّ مفروضات دیده و به عادت معروف… با رغبت تمام بهر عدل و داد، غزوه و جهاد.. روی بر فتح قلاع و استخلاص بقاع نهاد… کمر طاعت خالق برای ترفیه خلایق بر میان جان بسته و جان شیرین بذل إعلاء دین کرده… [و پس از شرح فتح استحکامات و دشواریها و هنرنماییها]… پنجاه وچهار روز محاربه و مجادله رفت.
روز بیستم ماه جمادیالاولی که صبح صادق روز سهشنبه بود، یکباره از خشک و دریا… هجوم نموده و نبرد عظیم از هر دو سو برخاست… کشتکار اعمار آدم ملاعین [!]… کرد و دود از دودمانشان بر اوج آسمان پیوست… و سر و سرور آن مخاذیل که تکفور [شهرت امپراتور بیزانس] بود، زیر سمند بغلطانید [بغلتانید] و یکایک به مالک دوزخ سپردند… غازیان دین غارت به خانمان و اموال و اطفال ایشان زدند و از ذکور و اناث هر که زنده ماند، در سلسلة رقیّت کشیدند و از خزاین و دفاین و عروض و اقمشه و هرچه هست، تالان کردند… قوانین منسوخ اهل طغیان با سوانح شرع اهل ایمان فرومانده و کوس شرع محمدی بر منارههای ناقوس زدنی آوازه تکبیر و تهلیل برداشته…
از سعی ما به جای صلیب و کلیسیا
در دار کفر، مسجد و محراب و منبر است
آنجا که بود نعره و فریاد مشرکان
اکنون خروش نغمه اللهاکبر است
… چون این فتح میمون… میسر شد، واجب دید که تحقیق این حال و تصدیق این مقال به سامی جناب عظمت پناهی سلطنت دستگاهی، حضرت ابوی جهانشاه… که مبدأ عواطف و منشأ الطاف است، باز نموده شود و کیفیت این فتح همایون که نمونه الطاف الهی و مزیت اعطاف پادشاهی است، اعلام کرده…»
ادامه دارد