فاجعه خونین افشار در ۲۲ دلو سال ۱۳۷۱ در منطقه "افشار" کابل رخ داد که در آن دهها انسان بیگناه و دفاع کشته شدند، خانهها در آتش سوختند و بخش زیادی از مردم معلول و آواره شدند.
این حادثه از زمان وقوع تاکنون همواره با قضاوتهای زیادی مواجه بوده و در گذر زمان محل جنجال بوده است. واقعیت اینست که در افشار دو گروه متخاصم داخل جنگ شدند که از مدتها بدینسو بر سر معادله قدرت باهم جنگ و نزاع
مسئله زمانی برای دولت وقت جدیتر گشت که آقای مزاری با گلبدین حکمتیار و جنرال دوستم همدست شد و پلان داشتند با یک ضربه مهلک و ناگهانی دولت ربانی را کمر بشکنند.
داشتند. در یکسوی جنگ دولت مجاهدین بود که ربانی رییس حکومت و احمدشاه مسعود وزیر دفاع آن بود و در سوی دیگر جنگ، عبدالعلی مزاری رهبر حزب وحدت اسلامی سنگر داشت. در این حال، گوشهی از شهر کابل را حزب وحدت زیر کنترل داشت و با این وصف، آقای مسعود این را یک شکست بزرگ و ضربه حیثیتی برایش میدانست که در قلمرو حکومت مجاهدین، بخشی از شهر زیر اداره مخالفان نظامیاش باشد. این مسئله زمانی برای دولت وقت جدیتر گشت که آقای مزاری با گلبدین حکمتیار و جنرال دوستم همدست شد و پلان داشتند با یک ضربه مهلک و ناگهانی دولت ربانی را کمر بشکنند. در اینجا بود که مسعود و گروپ جنگیاش تصمیم میگیرد تا خیمهی قدرت مزاری را که در منطقه افشار جا خوش کرده بود از میان بردارد و پلان را خنثی کند.
مسعود برای رسیدن به چنین هدفی طرح پیچیدهای ریخت که درنتیجه آن حتی اطرافیان آقای مزاری حاضر به همکاری با دولت شد. شاهدان رویداد میگویند که نیروهای دولتی از چندین موضع بالای کوه افشار حملهور شدند و طی چند ساعت بهشدت کوه افشار را با سلاحهای سبک و سنگین از زمین و هوا زیر آتش گرفتند. با تشدید حملات نیروهای حزب وحدت آقای مزاری شکست
آقای مزاری چند تن از اطرافیانش را که گفته میشد در افشار خیانت کردهاند به دار آویخت و همچنان اتهاماتی را به برخی رقبای سیاسیاش در درون جامعه شیعه نیز متوجه ساخت.
خورد و گرگان جنگی متجاوز جنایت بزرگی در این منطقه مرتکب شدند. با سقوط افشار مزاری از مقر نظامیاش در افشار خارج شد و بهجای دیگری نقل مکان کرد.
پس از این، آقای مزاری چند تن از اطرافیانش را که گفته میشد در افشار خیانت کردهاند به دار آویخت و همچنان اتهاماتی را به برخی رقبای سیاسیاش در درون جامعه شیعه نیز متوجه ساخت.
پس از فاجعه افشار، آقای مزاری همواره کوشش داشت مسئولیت این اشتباه بزرگ را از گردن خود ساقط کند و به اصطلاح معروف "برف خود را بر بام دیگران انداخت."
نکته مهم اینست که افشار عملاً سنگر جنگ آقای مزاری بود. دفاع از سنگر وظیفه و مسئولیت جنگجوست. اینجا مزاری دو اشتباه بزرگ داشت:
نخست اینکه سنگر جنگ را بالای خانههای مردم محکم کرده بود که در صورت شکست، احتمال قتل عام متصور بود.
اشتباه دیگر مزاری، اصرار او بر جنگ با دولت بدون یک دلیل روشن و منطقی و تبانی وی با افرادی مثل حکمتیار بود.
برخی منابع بیطرف که در آنزمان وارد قضایا بودهاند میگویند که شخص آقای ربانی و مسعود چندین بار از مزاری خواسته بودند که از راه گفتوگو و مفاهمه مشکلشان را حل کنند اما آقای مزاری در چندین برخورد جواب رد به آنها
با حمله متفقین دولتی بالای افشار هیچیک از متحدین مزاری( حکمتیار و جنرال دوستم) به داد وی نرسیدند و سرانجام این مردم بیگناه در افشار بودند که در آتش خشم و جنون نیروهای متخاصم قربانی شدند.
داده بود و تاکید کرده بود که میخواهد حقاش را از راه لولهی تفنگ بگیرد.
بسیاریها که معلومات دقیق و نگاه واقعبینانه به جنگهای داخلی دارند، آقای مزاری را خائن اصلی فاجعه افشار میدانند که با وصف ضعف نظامیاش تاکید و لجاجت بر ادامه جنگ با دولت داشت و آنهم بدتر که سنگر جنگ را عملاً بالای بام خانههای مردم بیگناه افشار کشانده بود. طبق این دیدگاه، مسعود نه، که مزاری عامل اصلی فاجعه افشار است. جالب اینکه با حمله متفقین دولتی بالای افشار هیچیک از متحدین مزاری( حکمتیار و جنرال دوستم) به داد وی نرسیدند و سرانجام این مردم بیگناه در افشار بودند که در آتش خشم و جنون نیروهای متخاصم قربانی شدند.
جالبتر اینکه فاجعهی افشار را عدهای بهعنوان یک چماق قومی و سیاسی در محافل گوناگون استفاده میکنند و گویا ماموریت دارند که با چنین شگردی از یکسو اختلاف و کشمکشهای قومی را دامن زنند و از سوی دیگر، مسئولیت تاریخی فاجعه افشار را از گردن مجرم و مقصر اصلی آن ساقط سازند.
نکته: مسعود و مزاری در جنگ افشار دو قطب مخالف بهحساب میآیند که نقش رهبریکننده جریان جنگ را داشتند و بهعنوان دو نماد این هماوردگاه نیز شناخته میشوند. از این رو، در نگاه کلی، جنگ افشار را جنگ مزاری و مسعود میدانند.
نویسنده: ضیا موسوی