نگاهی به وسعت یک دنیا حسرت
قاسم در حادثه کربلا سیزده سال داشت. حماسهای که قاسم در روز عاشورا خلق کرد، در تاریخ نظیر ندارد. «علی بن طاووس» مشهور به «سید بن طاووس» فقیه، عالم، شاعر، عارف و ادیب قرن ششم هجری در کتاب «لهوف» خود داستان قاسم و حماسه وی را بسیار زیبا نقل کرده است.
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۸ سنبله ۱۳۹۷ ساعت ۱۵:۴۷
کربلا نمایشنامهای فراتر از همه نمایشنامههای تراژدی تاریخ بشر است. در این نمایشنامه نقش هرکسی مشخص است. اعضای دو صف متقاطع بهخوبی میدانند که چگونه نقش خود را ایفا کنند. یکطرف تمام قدرت خود را به کار میگیرد تا خباثت فکری و اعتقادی اجداد خود را به منصه ظهور بگذارد. طرف مقابل نیز میکوشد تا الگوی عملی از رفتار جد خود را به جهانیان نشان دهد. کربلا صحنه رویارویی دو تفکر متضاد و نبرد دو عقیده متفاوت و ناهمگون است. هر دو صف بر پیروزی تأکید دارند، خللی در عزم و اراده اعضای دو گروه دیده نمیشود. همه استوار و محکم ایستادهاند. بریده شدن گلو کودک ششماهه نیز خللی در صفها ایجاد نکرده است. اکنون نوبت نوجوانی از خاندان پیامبر فرارسیده است تا نشان دهد که صلح پدر و جنگ عمویش یکراه و رسم است. آری قاسم اعلام آمادگی کرده است. حضرت قاسم(ع) فرزند امام حسن مجتبی(ع) است. وی در ایام کودکی پدرش را از دست داد و سپس تحت تربیت و تکفل عموی بزرگوارش امام حسین(ع) قرار گرفت. قاسم در حادثه کربلا سیزده سال داشت. حماسهای که قاسم در روز عاشورا خلق کرد، در تاریخ نظیر ندارد. «علی بن طاووس» مشهور به «سید بن طاووس» فقیه، عالم، شاعر، عارف و ادیب قرن ششم هجری در کتاب «لهوف» خود داستان قاسم و حماسه وی را بسیار زیبا نقل کرده است. در این کتاب جریان به میدان رفتن قاسم بن الحسن(ع) با کمال سادگی اما بسیار دقیق بیان شده است. در شب عاشورا، وقتی امام حسین(ع) فرمود که حادثه کربلا اتّفاق خواهد افتاد و همه شهید خواهند شد. قاسم به پا خاست و عرض کرد: عمو جان! آیا من هم در میدان به شهادت خواهم رسید؟ امام حسین(ع) خواست که این نوجوان را آزمایش کند، فرمود: عزیزم! کشته شدن نزد تو چگونه است؟
قاسم در پاسخ گفت:
«احلی من العسل= از عسل شیرینتر است»
ساعاتی نفسگیری بود، سرانجام این نوجوان پیش عمو آمد. در کتاب لهوف به نقل از شاهدان حادثه کربلا نقل شده است: ناگهان دیدیم از طرف خیمههای امام حسین(ع) پسر نوجوانی بیرون آمد که چهرهاش مثل پاره ماه میدرخشید. لحظهای مشغول دفاع از حریم پیامبر(ع) شد. ناگهان شخصی به اسم «فضربه» ابن «فضیل»، با شمشیر به فرق قاسم زد. قاسم به صورت روی زمین افتاد و فریاد زد که عموجان مرا دریاب. امام در چشم به هم زدن خود را پیش قاسم رساند و با دشمنان درگیر شد، اطراف نعش قاسم گردوغبار عجیبی برخاست. بعد از لحظاتی گردوغبار فرونشست. امام حسین بالای سر این نوجوان ایستاده است و دارد با حسرت به او نگاه میکند. این صحنه، ماندگارترین نگاه حسرتآمیز تاریخ است. لحظات آخر عمر قاسم بود. وی از درد بسیار با پاهایش زمین را میشکافت. دقایقی بعد، بدن قاسم در مقابل چشمان امام حسین(ع) آرام گرفت. امام با دل شکسته و با یک دنیا حسرت جمله معروفی دارد که حاکی از پایان عمر قاسم در صحرای کربلا است.
«کسانی که تو را به قتل رساندند، از رحمت خدا به دور باشند.»
سلام بر قاسم آنگاه که به صورت روی زمین افتاد. سلام بر او هنگامیکه از شدت درد، پاهایش را روی زمین کشید و شیار ایجاد شد. سلام بر فرزند سبطاکبر زمانی که بدنش در مقابل امام حسین(ع) آهسته آهسته آرام گرفت. سلام بر قاسم روزی که باردیگر به پا میخیزد و دادخواهی میکند.
به نقل از صفحه محمد مرادی