مبلغ، در سال ۱۳۱۹ شمسی در کابل به دنیا آمد، اما اصلاً از منطقه ی «قول خویش» مربوط استان «وردک» بود. پدرش حاجی مسافر سرپرستی جوالی (= حمّال)های گمرک کابل را به عهده داشت. مبلّغ، شخصی با استعدادی بود که نزد اساتیدی چون آیتا…سیّدسرور واعظ، آیتا… میرعلیاحمد حجّت و آیتا… محمدامین افشار و حجت الاسلام میر علی احمد عالم مدت محدودی درس خواند؛ امّا وقت زیادی را صرف درسخواندن نکرد، با آن هم به دلیل استعداد خوبی که داشت، توانست درجرگه ی فضلا و دانشمندان شهر کابل جایی باز کند.
مبلّغ ، به مسایل اجتماعی و سیاسی علاقمند بود، در حالی که روحانیت و مدارس دینی آنروز پاسخگوی این نیاز نبودند و درحقیقت توان پرداختن به این مسایل را نداشتند. متأسفانه وضعیت نابسامان روحانیت یکی از دلایلی بود که سبب شد جوان با استعدادی چون مبلّغ، پس از آن که با افکار و اندیشههای وارداتی آشنا شد، گرفتار نوسانات فکری شده با منبر و محراب وریش و عمّامه خداحافظی کند. مبلّغ به عنوان نماینده ی حصه ی اول بهسود در دوره ی دوازدهم مجلس شورای ملّی (= ولسی جرگه) وارد مجلس گردید و در آنجا با فراکسیون کمونیستها به رهبری ببرک کارمل آشنا شد. زمانی که کارمل و نوراحمد نور درمجلس مورد ضرب و شتم نمایندگان مسلمان قرار گرفتند و به شفاخانه ی ابن سینا منتقل شدند، کمونیستهای طرفدار کارمل دست به تظاهرات زده و در باغچه ی شفاخانه ی ابن سینا گردهم آمدند. در این گردهمآیی کارمل و مبلّغ در بالکن شفاخانه حاضر شده و هردو برای تظاهرکنندگان سخنرانی کردند.
با وضعیتی که آقای مبلّغ در دوران وکالتش اختیار کرده بود، بدیهی است که اتهام انحراف فکری و... به او میچسپید. هرچند یاد آوری این اتهام خوشایند عده ای نمی باشد، امامصلحت جامعه ایجاب میکند که انحرافات فکری او مطرح شود. بخصوص که عدهای در دوران جهاد و سالهای اخیر مغرضانه یا ناآگاهانه چهرهای از او ترسیم کردند که نظیرش را نه تنها در افغانستان بلکه در ایران و کشورهایمنطقه هم نمیتوان به آسانی پیدا کرد. چنین کاری را آقای حسین شفایی در کتاب «زندانیان روحانیت تشیّع در افغانستان» وآقای علی رضوی غزنوی از مصاحبان و دوستان هم فکرمبلّغ در مقدمه جزوه ی «دین تریاک نیست» که یکی از آثار مبلّغ معرفی شده است انجام دادهاند. و تعجب انگیز است که دانشمند گرانمایه و ارجمندی مانند جلالالدین فارسی، بدون این که شناختی از مبلّغ داشته باشد، زندگینامه ی مبلّغ را که رضوی نوشته بود، سخاوتمندانه امضا نموده و قبول نماید که به نام او چاپ شود. در حالی که رضویمانند رفیق خود غرجستانی جرأت نکرد در شرایط حاکمیت تفکّر جهادی و اسلامی بر دل و دماغ ملّت مجاهد افغانستان نوشته ی خود را به نام خودش نشر نماید، چه دلیلی داشت که آقای فارسی از اعتبار خود برای مطرح ساختن و بلکه تبرئه ی آقای مبلّغ استفاده نماید؟
اینک برای اثبات نوسانات فکری آفای مبلّغ نظر سهتن از شخصیتهایی را که با مبلّغ آشنا بودند و دو نفرشان در حال حاضر زنده هستند ذکر کرده و آنگاه گزیدهای از نظریات مبلّغ را از جزوه ی «نقد و تحلیل سیّدگرایی» نقل میکنم. آقای عبدالعلیمزاری در سال ۱۳۷۱ در جلسهای که با کمونیستهای حزب وطن در کابل داشت، جهت نشاندادن حسن نیت خود نسبت بهآنان داستان مبلّغ را حکایت کرد. او گفت قبل از پیروزی انقلاب اسلامی زمانی که مبلّغ به ایران سفر نموده بود، نزدآیتا… خامنهای رفته و گفتم، شخصی به نام مبلغ که کمونیست است میخواهد با شما ملاقات نماید، آیا شما حاضر هستید او رابپذیرید؟ آیتا... خامنهای پاسخ مثبت داده فرمودند که کمونیستها نسبت به ما در مبارزه پیش قدمتر هستند!! این که ادعای آقای مزاری صحت دارد یا ندارد مسأله ی دیگری است امّا کسانی که این ادعا را از مزاری شنیدهاند هنوز زندهاند.
آقای عرفانی از بنیانگذاران جریان «شبابالهزاره» در نجف اشرف و از بنیانگذاران سازمان نصر افغانستان در مصاحبهای در مورد محمداسماعیل مبلغ چنین میگوید: «با آقای مبلغ از نزدیک آشنا شدم، وی چهره ی علمی و سیاسی بود که در برههای از زمان دچار نوسانات فکری شده بود (البتهچنین میگفتند و نسبت میدادند، خدا میداند)... بسیاری از روشنفکران مسلمان و غیر مسلمان با وی ارتباط داشتند که شایداز این جهت وی را متهم میکردند...»(۱)
آقای بلاغی غزنوی، یکی از طلبههای روشنفکر که با مبلغ از نزدیک آشنا بود زمانی به نگارنده ی این سطور اظهار داشتند که مبلغ در اواخر اعتراف میکرد که سالها در تذبذب فلسفی بسر برده و بالاخره به اسلام بازگشته است.
مبلغ در زمانی که گفته میشود به دامن اسلام بازگشته ودرس و بحث وتبلیغ را در قلعه ی شهاده آغاز کرده بود، با مغولیستها اعّم از کمونیست و طلبهنماها، جلساتی دایر میکرد. جریان مغولیسم تا آن زمان فاقد توجیه ایدئولوژیک چه از نظر اسلام و چهاز نظر مارکسیسم بود، امّا مبلغ با نوشتن جزوه ی «نقد و تحلیل سیّدگرایی» این خلاء را پر کرد و برای جریان مذکور به رغم خود زیربنای فکری به وجود آورد. او در این جزوه با طرح مسأله ی خودساخته، غیر واقعی و موهومی به نام «سیّدگرایی» و سپس محکوم ساختن آن از نظر آیات و روایات اسلامی، کوشید که با استفاده از نظریات جامعهشناسی دلیل غیر مذهبی و ارزشی برای افتخارنمودن سادات به پیامبر و احترام مؤمنین به آنها اختراع کند و به بهانه ی محکوم نمودن تبعیض نژادی، بستر فکری و فرهنگیبرای اندیشه ی مغولیسم و التقاط فکری در میان شیعیان هزاره ایجاد نماید. این کار مبلغ درست مانند کاری است که ناصبیها ودشمنان آشتیناپذیر تشیّع در رابطه با غائله ی عبدا... بن سبا انجام دادند. آنها نخست شخصی که وجود خارجی نداشته به نام عبدا... بن سبای یهودی با عقاید ناسازگار با اسلام اختراع نموده وارد تاریخ ساختند، سپس او را بنیانگذار مکتب تشیّع معرفی نموده و به تکفیر شیعیان پرداختند. مبلغ هم مسألهای را بنام «سیّدگرایی» که وجود نداشته است اختراع نموده و چنینمینویسد: «... امام دوازدهم عجلا... فرجه، از نظرها ناپدید گشت و سلسله ی امامت خاتمه یافت. از آن پس در میان شیعیان فرزندی ازصلب ایدئولوژی عرب گرایی، تولد یافت که میتوان آن را «سیّدگرایی» یا اصالت سیّد نامید»(۲) او در صفحات بعدی این جزوه به تبلیغات عوامفریبانه پرداخته و اضافه میکند: «...مکتب سیّدگرایی برای طرفداران خود «عمّامه ی سیاه» را برگزید تا از شناساندن بینیاز باشند.»(۳)
نظریات فوق الّذکر مبلغ به هیچ وجه با اسلام سازگاری ندارد. آیت الله محقق کابلی در رد این نظریات چنین می نویسند: « سلسله ی امامت خاتمه نیافته است. امام دوازدهم حیّ و باقی است… و امّا این که گفته اند سیّد فرزند ایدئولوژی عرب گرایی است، بر خلاف موازین اسلام است. از نظر اسلام سیّد کسی است که از طرف پدر به هاشم بن عبد مناف برسد که اگر شیعه و فقیر باشد برایش سهم سادات داده می شود که همان نصف خمس است و اگر ازطرف مادربه ایشان برسد،مستحق زکات است نه خمس.امّا پوشیدن عمّامه ی سیاه امری است مباح، نه حرمت دارد و نه کراهت، ساداتی که مرجع تقلید هم می باشند عمّامه ی سیاه می پوشند.»
ایشان در مورد احترام سادات صالح نیز می نویسند: «سیّدی که در خط آبای طاهرین و معصومین شان علیهم السلام باشد، یعنی عدالت و امانت و تقوا داشته باشد، احترام فوق العاده دارد و باید محبوب عند المسلمین باشد…»
اگر هیچ دلیل دیگری برای اثبات نوسانات فکری مبلغ وجود نداشته باشد نوشته ی«نقد و تحلیل سیّدگرایی» که بخشهاییاز آن ذکر شد به تنهایی بیماری فکری و برداشتهای انحرافی مبلغ را ثابت میسازد. ایجاد اختلاف فکری، سیاسی واجتماعی در میان مردم محرومی که بیش از هر چیزی به وحدت و همکاری همه جانبه نیاز دارند، جرم اندکی نیست و مبلغ چنین جرمی را به گفته ی غرجستانی با تشدید «تضّاد ملّا و سیّد ملّا» مرتکب شده است. منحرف ساختن مسیر جنبشهای فکری و سیاسی در افغانستان و بخصوص جامعه ی شیعه که فتنههای ناشی از آن هنوز از مردم قربانی میگیرد خسارت جبرانناپذیر تاریخی است که سهممبلغ را در آن نمیتوان انکار کرد. دامن زدن به آتش قومگرایی و نژادپرستی از شاهکارهای!! مبلغ در نوشتن جزوه ی سیّدگراییاست. این که مبلغ نژادپرستی را چه در «سیمای عربی» و چه در «چهره ی مغولی» آن محکوم میکند، برای محققان واندیشمندان بیغرض که نوشته ی او را با دقّت خوانده باشند قابل قبول نیست. در این رابطه چندین سئوال اساسی مطرح است که باید به آنها توجه شود.
نخست این که اگر مبلغ قصد تحقیق جامعهشناسانه پیرامون نژادپرستی و مصادیق آنرا در افغانستان داشت چرا موضوع را در سطح ملّی مورد بررسی قرار نداده است که تنها در جامعه ی هزاره به آن پرداخته است؟
دوم، به چه دلیلی تنها نژادپرستی و تفوّقطلبی اشخاصی بنام سادات که به گفته ی مبلغ سرزمین و هویت مستقل قومی و ملّیتی ندارند مورد تاخت و تاز قرار گرفته است، در حالی که زیان ناشی از نژادپرستی آن ها به مراتب کمتر از نژاد پرستی و تفوّقطلبی، اقوامنیرومندی چون هزاره، تاجیک، پشتون و ازبک که سرزمین و هویت قومی مستقل دارند میباشد؟
علاوه بر احتمال دست داشتن جریان های ضد اسلامی و بازیگران سیاسی خارجی و داخلی در ایجاد این تنش اجتماعی، به نظر می رسد که هدف اصلی مبلغ و همفکران او فرافگنی عقدههای حقارت شخصی و مسمومیت فکری است که تحت پوشش زدودن گرد و غبار حقارت قومی مطرح میشود. امّا این کار ناجوانمردانه از طریق دشمنتراشی در خانه صورت گرفته و حرمت دوست غم شریک شکسته میشود. دوستی که با آنان تاریخ، زبان، فرهنگ و آرمان مشترک دارد.
آثار مبلغ
مبلغ که اهل قلم بود، چنان که باید دست به قلم نبرد و بیشتر مقاله هایی در سیمینار ها و مجلات دولتی منتشر ساخت. آثار به چاپ رسیده آقای مبلغ به این شرح است :
۱- جامی و ابن عربی.
۲ - نقد فلسفه از نظر جامی.
۳ - آفرینش نو از نگاه جامی .
۴ - شرح رموز سلامان و آبسال .
این تحقیق ها را در سال ۱۳۴۳ در سمینار جامی که به مناسبت تجلیل از پانصد و پنجاهمین سال ولادت مولانا «عبد الرحمان جامی» برگزار شد، انجام داده شد.
۵- فنون ادبی و مسایل ادبیات.
۶- تاریخ آل کرت فصلی از تاریخ افغانستان.
این دو اثر را در زمان همکاری با مجله ی «آریانا» نوشته است. او پس از گذشت چند سال مقالات بیشتری در این مجله تحت عنوان: تعریف فلسفه، طبقه بندی علوم فلسفی، علم برین، شک غزالی و شک دکارت و... دارد و مقاله هایی در مجله ی «ژوندون» و نشریه ی «وحدت» و نیز بیش از پنجاه مقاله برای «دائرة المعارف» نوشته اسشت.
۷- «دین تریاک نیست» که در ایران به چاپ رسید.
پانوشت ها:
۱- پیام مستضعفین، شماره ۷۱، ص ۶۰.
۲ـ نقد و تحلیل سیّدگرایی، ص ۱۲.
۳ـ همان منبع، ص ۲۰.
منبع : این زندگی نامه با تصرفاتی از کتاب « شیعیان افغانستان، گروه ها و کرفتاری ها» نقل شده و نیز از کتاب « زندانیان روحانیت تشیع افغانستان» نوشته ی حسین شفایی استفاده شده است.