زور است گلوی من از خنجرت ای گردون
بُرم رگ استبداد با حنجر آزادی
بیست و چهار سرطان/تیر مصادف است با سالگرد درگذشت نابههنگام آزادمردی از تبار ابراهیم (ع) بتشکن، بنام سید اسماعیل بلخی. بلخی با تبر ابراهیمی به جنگ بتهای استبداد و استعمار شتافت و با حنجر اسماعیلی به قربانگاه رفت. دربارهٔ بلخی هرچند سخن بسیار گفته شده و همایشها و محفلهایی برگزار شده، اما حق بلخی آنطوری که لازم است اداء نشده و برگزارکنندگان این محافل و همایشها بیشتر به دنبال بهرهبرداری سیاسی و اجتماعی برای خودشان بودند تا معرفی بیآرایش و پیرایش شخصیت و اندیشههای علامه بلخی.
متأسفانه در سالهای اخیر که استفادهجویان اشباع شدهاند دیگر یادی از بلخی نمیکنند، اما بلخی کسی نیست که بتوان او را به فراموشی سپرد. بلخی مردی برای همه فصلها بود که پیامی برای همه عصرها و نسلها دارد. علامه بلخی با مفاهیم ماندگار و ارزشمندی چون بیدارگری، آزادی، عشق، فروتنی، قیام، مبارزه، ایثار، فداکاری و… شناخته میشود و در
در افغانستان معاصر طی دوصدسال گذشته هیچ شخصیتی در این کشور ظهور نکرده است که مانند علامه بلخی رهبر و پیشوای مذهبی و اجتماعی جامع و افغانستان شمول، محبوب همه قشرها مردم از هر قوم و منطقه و مذهب، آزادیخواه ستم ستیز، شاعر انقلابی، عالم و عارف بیدارگر و سیاستمدار شجاع، متعهد و شریعتمدار باشد.
عمل مبارزهٔ انقلابی، خدمت صادقانه و بیدارگری عالمانه و عارفانه از ویژگیها و شناسنامه بلخی بهشمار میرود.
در افغانستان معاصر طی دوصدسال گذشته هیچ شخصیتی در این کشور ظهور نکرده است که مانند علامه بلخی رهبر و پیشوای مذهبی و اجتماعی جامع و افغانستان شمول، محبوب همه قشرها مردم از هر قوم و منطقه و مذهب، آزادیخواه ستم ستیز، شاعر انقلابی، عالم و عارف بیدارگر و سیاستمدار شجاع، متعهد و شریعتمدار باشد.
برخی ویژگیهای علامه بلخی را میتوان چنین برشمرد:
۱- بلخی مبارز و انقلابی بود و بنابراین از لحاظ فکری و سیاسی رادیکال و ایدئولوژیک شناخته میشود.
۲- بلخی سیاست را از دیانت جدا نمیدانست و درمان دردهای اجتماعی و تأمین عدالت، آزادی و حقوق بشر را نه در لیبرال دموکراسی بلکه در اسلام جستجو میکرد و میگفت: «جوییم رهٔ چاره ز قرآن محمد».
بلخی در عصر درخشانتر دموکراسی نسبت به زمان ما ـ که چهرۀ کریه لیبرال دموکراسی عریان شده است ـ جهانِ مدعی دموکراسی و تمدن را عامل بدبختی، فتنه، فساد، جنگ، قتل، غارت و جهل میدانست و فریاد میزد که:
پُرفتنه گشته جهان وامحمدا (ص)
از عدل و داد نیست نشان وامحمدا (ص)
تحقیر دین کنند و تمسخر به اهل شرع
شد چیره ناکسان به کسان وا محمدا (ص)
یا در شعری دیگر میگوید:
این جنگ و جدال بشر از علت جهل است
این نکبت حال بشر از علت جهل است
بلخی نشود تا که همه پیرو اسلام
آخر که زوال بشر از علت جهل است
۳- بلخی در حالیکه به شدت مردم و بخصوص نسل جوان را به آموختن علم و دانش و پیشرفت اقتصادی و اجتماعی دعوت میکرد و مردمان بیتوجه و بیبضاعت را تشویق میکرد که فرزندانشان را به مکتب/مدرسه بفرستند، نه تنها ظواهر منفی تمدن لیبرال غرب را نکوهش میکرد بلکه با روح آن نیز سرسازگاری نداشت. روح تمدن غرب را استعماری و دینستیز میدانست و میگفت:
این تمدن معنی جشنِ فناست
صحن گیتی راست ارژنگ دگر
گرگ قرن بیست را شفقت ز چیست
دارد استعمار هم رنگ دگر
یا اینکه:
امروز در سراسر گیتی چه فتنههاست
نامش تمدن است و لیکن وبای خلق
برخیها که تحت تأثیر بحثهای ساختگی «سنت و مدرنیته» در دهههای اخیر هستند بلخی را نیز مانند شخصیتهای فکری و سیاسی مسلمان رادیکال امروزی در چارچوب مفاهیم سنت و مدرنیته به تعریف خودشان، نقد میکنند و میپندارند که بلخی قبل از زندانی شدن تندرو و انقلابی بود و از پایگاه
اعتدال و میانه روی در مکتب بلخی، گذشت از آرمانها و اصول و یا قرائت جدیدی از فهم دین، عدالت و آزادی که با نظام سلطه در قرن ۲۱ سازگاری داشته باشد نیست، بلکه ستمستیزی توأم با دفاع از مظلوم را میانهروی و اعتدال میداند، چونکه این کار مطابق فطرت انسان است و باعث حفظ کرامت انسان میشود.
سنت با مدرنیته برخورد میکرد و با تمدن غربی مخالف بود، اما بعد از آزادی از زندان متحول شده، تن به واقعیتها داد و با نظام سلطنتی و شخص ظاهرشاه سازش کرد.
بدیهی است که هر انسانی آنهم انسانهای نخبه در حال تحول و تکامل هستند و بلخی نیز چنین بود، بلخی خود را نقد میکرد، اما هیچگاه دست از اهداف و اندیشههای والایش نکشید، چون حقایق و ارزشهای فطری انسانی در هر زمانی ثابت هستند. آزادی و ستمستیزی یا عدالت اجتماعی مفاهیمی نیستند که اختصاص به یک دوره و زمان و یک درجهٔ محدودی از علم و آگاهی داشته باشند. اینها مفاهیم ثابت هستند که در هر عصر و برای هر نسلی کاربرد دارد. تندروی و کندروی یا اعتدال مربوط به راهکنشهای اجرایی در جوامع مختلف و شرایط خاصی است نه به اصل عقیده و آرمان و مفاهیم بلند انسانی. چنانچه بلخی در این رابطه میفرماید:
به ظالم خصم و بر مظلوم یاور
همین قانون پاک اعتدال است
اعتدال و میانه روی در مکتب بلخی، گذشت از آرمانها و اصول و یا قرائت جدیدی از فهم دین، عدالت و آزادی که با نظام سلطه در قرن ۲۱ سازگاری داشته باشد نیست، بلکه ستمستیزی توأم با دفاع از مظلوم را میانهروی و اعتدال میداند، چونکه این کار مطابق فطرت انسان است و باعث حفظ کرامت انسان میشود.
کسانیکه مبارزه بلخی با استبداد و استعمار و تمدن غربی را ناشی از جدال سنت و مدرنیته میدانند و در حال حاضر دم از دموکراسی، تسامح و تساهل زده و استقلال، مبارزه و سلطهستیزی را مفاهیم شعاری و غیرکاربردی میپندارند، تعریف و شناخت درستی از سنت و مدرنیته و آزادی و آزادگی ندارند.
همینقدر باید گفت که اصل گفتمان «جدال سنت و مدرنیته» یک گفتمان انحرافی و ساختگی است برای فریب و تحت سلطه نگهداشتن جوامع عقبمانده و بخصوص جوامع اسلامی. روشنفکری که به این مطلب توجه ندارد و یا آن را درک نکرده است باید بداند که نه جامعۀ خود را میشناسد و نه جهان را، نه از دین اسلام چیزی میداند و نه از لیبرال دموکراسی و مدرنیته، هرچند دانشمند دینی یا دکترای جامعهشناسی، فلسفه و سیاست هم باشد.
۴- بلخی حدود هفتادوپنج سال قبل، اصل «انسجام اسلامی و وحدت ملی» را در افغانستان بطور عملی مطرح و پیگیری کرد. نهضت و قیام بلخی قبل از نهضت اخوان المسلمین و جنبشهای کمونیستی و مدعیان ملیگرایی بهعنوان یک نهضت اسلامی بر پایه وحدت ملی بنیانگذاری
نهضت و قیام بلخی قبل از نهضت اخوان المسلمین و جنبشهای کمونیستی و مدعیان ملیگرایی بهعنوان یک نهضت اسلامی بر پایه وحدت ملی بنیانگذاری شد. نهضت اسلامی بلخی نه فرقهای و مذهبی بود و نه قومی و سمتی.
شد. نهضت اسلامی بلخی نه فرقهای و مذهبی بود و نه قومی و سمتی. ترکیب حزب اتحاد و همرزمان بلخی در قیام ضد استبدادیاش در سال ۱۳۲۹ نشان میدهد که در نهضت بلخی شیعه و سنی و افرادی از تمام اقوام از سراسر افغانستان حضور داشتند. در حالی که نهضت اخوان المسلمین یک نهضت فرقهای و مذهبی بود با درونمایۀ تضادهای قومی، زبانی و سمتی. جنبش کمونیستی نیز اسیر قوم و زبان و سمت بود و این دو جنبش مذهبی و ضدمذهبی باعث بربادی افغانستان شد.
بلخی فرقهگرایی و نژادپرستی را این چنین نکوهش میکند:
چه ابتلاست که در هر بلاد مینگرم
نزاع مذهب و جنگ نژاد مینگرم
به رغم شیخ اگر وحدتی پدید آریم
متاع شیعه و سنی کساد مینگرم
یا میفرماید:
صوفی تو چند روز خدا را کنار باش
مردم گرسنهاند تو را جنگ مذهب است
۵- بلخی به استقلال و آزادی و خداپرستی توأم نگاه میکرد و مخالف وابستگی به بیگانگان بود، چنانچه فرمود:
کس نیابی که مددخواهی و منت نه نهد
آنچه از خویش توان یافت ز عالم مطلب
بلخی رسیدن به استقلا و آزادی را بدون مبارزۀ انقلابی میسر نمیدید و به همین خاطر در جای جای اشعارش مردم را به مبارزه با استبداد و اهدای جان در راه هدف دعوت میکرد. بلخی میگفت:
غیرت آن است که یا مرگ و یا قامت راست
طی این بادیه زین رفتن خم خم مطلب
یا میفرمود:
زخون بنویس بر دیوار ظالم
که آخر سیل این بنیاد خون است
صفات و ویژگیهای فوقالذکر، بهعلاوۀ صفات دیگری که بخاطر طولانی نشدن کلام از ذکر آنها خودداری شد، سبب آن گردید که بلخی بهعنوان یک شخصیت روحانی روشنضمیر، آگاه و بصیر و یک دانشمند و علامۀ دردمند، مبارز ستمستیز و مجاهد فیسبیل الله برای قاطبۀ ملت افغانستان ظهور کند و مورد احترام همه قشرها اجتماعی، فکری و سیاسی، تودههای مردم و حتی طبقات حاکم باشد. چنین شخصیتی در افغانستان تاکنون ظهور نکرده و به نظر نمیرسد مادر روزگار در این نزدیکیها بلخی دیگری به دنیا آورد.
روحش شاد
- سید محمدباقر مصباح زاده