افغانستان در چند دهه اخیر به خصوص پس از سال ۲۰۰۱ شاهد ظهور وافول دهها جریان سیاسی بوده است؛ این جریانها اکثراً با همان سرعت سمارقی که سر برآورده بودند، افول نیز کردند و تعداد زیادی از آنان باوجود اینکه تاحالا دوام آوردهاند، با دشواریهای از جمله فقدان پایگاه مردمی، وابستگی مالی و یا فکری و سیاسی به بیرون از افغانستان، نداشتن قدرت تأثیر گذاری درتحولات کشور، برخوردار نبودن از حمایت جمع قابل ملاحظهٔ از شهروندان و... دست و پنجه نرم میکنند.
در سالهای اخیر بیش از صد حزب و جریان سیاسی در وزارت عدلیه افغانستان ثبت شدهاند که در این میان، عدهٔ زیادی از آنها به دلیل نداشتن کمترین پایگاه مردمی، ناتوانی در جلب و جذب حمایتهای مالی و سیاسی دونرهای خارجی و ... به سرعت از میان رفتهاند و یا فعالیت بسیار محدود داشتهاند.
علاوه بر احزاب مختلف که طی سالهای اخیر ایجاد شدهاند، تشکلها و ائتلافهای سیاسی متعدد با محوریت احزاب، گروه و اشخاص برجسته کشور با اهداف کم و بیش یکسان و یا متفاوت نیز اعلان موجودیت کردهاند؛ این ائتلافها بخصوص پس از تشکیل دولت وحدت ملی رو به افزایش بوده است و انتظار میرود که در ماههای آینده تعداد دیگری نیز به این جریانها اضافه شوند.
از طرفی، ظهور و افول سریع جریانهای سیاسی و عدم تأثیر گزاری آنان در تحولات کشور، حاکی از مشکلات موجود در اهداف، ساختار، منابع مالی و یا نگرش سیاسی رهبران آنها میباشد که در ذیل مختصراً به بعضی آنان اشارت رفته است:
۱- اهداف و رسالت: یکی از مولفههای تاثیرگزار در ماندگاری نهادها و جریانهای سیاسی، داشتن اهداف ملی و مردمی است؛ به تعبیر دیگر، فلسفه شکل گیری، فعالیت و عملکرد جریانهای سیاسی، تحقق اهداف، خواستهها و نیازهای شهروندان میباشد و به همین دلیل نیز رهبران، دارای اقتدار مردمی بوده و در تحولات تأثیر گذار هستند. به نظر میرسد که در اکثریت قریب به اتفاق جریانهای سیاسی افغانستان، هرچند خواستههای مردم به عنوان کلیدیترین هدف در شعارها بسیار برجسته ساخته میشود، اما در واقع، این جریانها متاعی برای رسیدن به قدرت و تأمین منافع عدهٔ محدود از مؤسسان کلیدی است و به همین دلیل نیز، پس از رسیدن به چوکی و مقام، به فعالیتهای سیاسی خویش خاتمه میدهند و در صورت شکست نیز، از ادامه فعالیت منصرف میشوند.
۲- وابستگی بیرونی و فقدان اعتماد ملی: از دیر باز به این طرف، اکثر جریانهای سیاسی از لحاظ مالی، فکری و یا حمایت سیاسی اقلاً به یکی از کشورهای همسایه و یا منطقه وابسته بودهاند. متأسفانه احساس میشود که هنوز هم به دلیل نفوذ گسترده کشورهای خارجی در افغانستان و نیز بیاعتمادی مردم به اهداف و نیات مؤسسان جریانهای سیاسی، این جریانها ناگزیر جهت ادامه فعالیت خویش، به بیرون از کشور وابسته میشوند و به همین دلیل، بیش از پیش پایگاه ملی و اجتماعی خود را از دست داده و به فعالیتهای مقطعی تا رسیدن به اهداف شان بسنده میکنند.
۳- رهبران و بنیانگذاران: بسیاری از افراد و اشخاص که در سالهای اخیر و یا در حال حاضر دست به ایجاد تشکلها و جریانهای سیاسی زدهاند، دارای پیشنه سو و وجهه نامناسب مردمی میباشند؛ آنان یا رهبران مقتدر جهادی هستند و یا تکنو کراتهای برجسته از غرب که هردو از اراکین و پایههای دولتهای پس از سال ۲۰۰۱ به حساب میرفتهاند و اینک که از دایره قدرت بیرون ماندهاند، سنگ مردم را به سینه میزنند. به همین لحاظ در استمرار فعالیتهای خویش با مشکل بیاعتمادی میان شهروندان مواجهه هستند و فعالیتهای آنان مورد حمایت و قبول شهروندان قرار ندارد.
۴- فرد محوری: در اکثریت قاطع جریانهای سیاسی، افراد معین زمام امور و اختیارات درون گروهی را بدست دارند و نوعی روحیه استبدادی حاکم است. شخص محوری و استبداد زدگی، به گونهٔ مانع گرایش جوانان به جریانها و روندهای سیاسی شده است و به همین دلیل، افکار جوان و تازه به درون این تشکلها رسوخ نمیکند.
۵- عدم ثبات فکری و سیاسی رهبران: به وضوح دیده میشود که محورهای کلیدی جریانهای سیاسی، هیچ گونه ثبات در افکار و موضع گیریهای خویش ندارند؛ تنها ملاک و معیار موضع گیری آنان، منافع فردی و گروهی شان میباشند. اکثریت این افراد، در مقاطع مختلف زمانی به صورت متضاد ومتناقض موضع میگیرند و سخن میگویند، بدون اینکه عملکرد گذشته خویش را در نظر بگیرند واین عامل، سبب بیاعتمادی مضاعف مردم به شعارهای آنان گردیده است.
پیامدهای جریانهای سیاسی بی ریشه
بدون تردید، کشورهای مدرن و دمکراتیک، برای جلوگیری از استبداد حکام و تطبیق خواستههای شهروندان به وجود احزاب و جریان و تشکلهای سیاسی، به شدت احتیاج دارد و افغانستان نیز خالی از این قاعده نیست ولی نگاه ابزاری به جریانهای سیاسی برای رسیدن به منافع فردی و گروهی، اعتبار و حیثیت فعالیتهای سیاسی را در جامعه ما مخدوش ساخته و سبب شده است که پایگاه مردمی فعالیتهای سیاسی عمیقاً محدود گردد.
-ضیا دانش