به گزارش پیام آفتاب، ۶ جدی برابر است با سالروز تهاجم نظامی شوروی به خاک افغانستان. به همین بهانه بر آن شدیم تا با بررسی رخدادهای تاریخی قبل و بعد از این واقعه، یاد و نام مجاهدان راستین حق علیه باطل را زنده داشته و در نهایت به مطابقت اوضاع گذشته با اوضاع فعلی کشور بپردازیم.
پس از پیروزی کودتای کمونیسیتی ۷ثور (اردیبهشت) ۱۳۵۷، روسها در این گمان بودند که حکومتی در کابل بنا شده که حافظ منافع آنها میباشد و کمونیستها، سرمستانه میاندیشیدند که به تمام آرزوها و آرمانهای سیاسی و اجتماعی خود رسیده و ضمن تحقق بدون دردسر حاکمیت خود، جامعه افغانستان را طی چند سال به یک جامعه سوسیالیستی بی طبقه مبدّل خواهند کرد. اما حکومت با سبکسری، افراط کاری و روی کار گرفتن خشونت و دهشت افکنی در میان مردم، با مقاومت و ستیز پیشبینی نشده و وصف ناپذیر مردم مسلمان ودلیر افغانستان روبرو شدند. مقاومت مردم تحقق این رؤیاها را جداً به مخاطره انداخته، شادمانی روزهای نخستین پیروزی را به تلخ کامی، نگرانی و خوابهای پریشان مبدل ساخت[۱]، تاجایی که از بدو کودتای هفت ثور تا زمان اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ در تاریخ ۶ جدی ۱۳۵۸، نزدیک به هفتاد قیام در نقاط مختلف افغانستان صورت گرفت.[۲]
از میان این قیامها میتوان به قیام نورستان، مردم دره صوف، مردم مناطق هزاره جات، ۲۴ حوت هرات و چنداول اشاره کرد که دو قیام اخیر از مهمترین و موثرترین آنها در رابطه با هجوم نظامی شوروی میباشند.
زمینهسازی برای هجوم نظامی
روسها در چند مرحله از تاریخ افغانستان دست به امضای تفاهم نامههای نظامی با این کشور زدهاند که این تفاهم نامهها، هر کدام به نحوی وابستگی بیشتر را برای افغانستان به دنبال آورد. اولین مرحله این قراردادها به زمان امانالله خان و «معاهده بیطرفی و عدم تعرض متقابل» موسوم به معاهده پغمان (درسال ۱۳۰۵) بر میگردد. درآن مرحله از تاریخ هدف از امضای این قرارداد، زمینهسازی برای سرکوب مسلمانان بخارا که در آن زمان تحت سیطره روسها بود و ثانیاً قراردادن افغانستان در خط سیاسی روسیه بود. زیرا بیطرفی افغانستان از نظر روسها به معنی عدم پشتیبانی این کشور از مجاهدان بخارا و دوری از رقبای قدرتمند غربی شوروی ارزیابی میشد. همچنین در سال ۱۳۱۰ در زمان نادرخان، دومین قرارداد «عدم تعرض متقابل و بیطرفی» با پیشنهاد روسها به امضا رسید که منجر به تداوم اهداف معاهده اول میشد.
مهمترین قرارداد در این زمینه معاهده دوستی ۱۴قوس ۱۳۵۷ در زمان دولت ترهکی میباشد. پس از تشنج اوضاع داخلی افغانستان به دلیل قیامهای مردمی و کنارزده شدن جناح پرچم، روسها تصمیم گرفتند که قبل از وخیم شدن اوضاع، یک سند نظامی و در واقع بهانه ای برای اشغال نظامی افغانستان را با دولت تره کی به امضا برسانند. از این از رو با دعوت برژنف، ترهکی در کنار حفیظ الله امین در صدر یک هیئت عالیرتبه سیاسی عازم مسکو گردیدند. مهمترین دستاورد شوروی از این سفر، امضای «قرارداد دوستی و همکاری مشترک بین افغانستان و اتحاد شوروی» در طی ۱۵ماده، که بین ترهکی و برژنف به امضا رسید میباشد. روسها با تحمیل این معاهده بر گُرده افغانستان، زمینهسازی لازم را برای اشغال نظامی فراهم نمودند. البته بستن این قرارداد، با جوسازیهای هوشمندانه روسها توأم بود. دو ماه قبل از امضای این قرارداد سفیر آمریکا در کابل، طی یک عملیات آدمربایی با مداخله پلیس ترور شد. این جریان مشکوک که احتمالاً با حمایت دولت و نقشه روسها رهبری میشد، دو پیامد مثبت برای روسها در پی داشت، اول اینکه با مقصر شناختن گروههای مقاومت مردمی، اوضاع افغانستان متشنج جلوه داده میشد، و ثانیاً با این اقدام آمریکا و متحدانش در منطقه متهم به دخالت در اوضاع داخلی افغانستان میشدند، و هر دوی این پیامدها میتوانست بهانه ای برای مداخله مستقیم شوروی در افغانستان باشد.
از طرفی چنانچه گفته شد، قیامهای مردمی مانند قیام هرات و چنداول، نگرانی روسها را، در مورد ازدست دادن طعمه دیرینه خود در منطقه، دوچندان میکرد. پروفسور جان اریکسن استاد دانشگاه ادینبرو، آغاز زمینهسازی عملی روسها برای مداخله نظامی در افغانستان را بعد از قیام ۲۴ حوت هرات میداند و معتقد است که روسها بعد از این قیام بود که نقشه عملیات تهاجمی به افغانستان را کشیدند[۳]. اما دلایل تاریخی بررسی شده نشان میدهد که روسها از دیرباز به دنبال تصرف افغانستان بوده و با هرشیوه و بهانه ای سعی در حفظ این سرزمین داشتهاند.
انگیزههای لشکرکشی
علاوه بر اهداف دیرینه شوروی در افغانستان، مهمترین عواملی که روسها را در لشکر کشی نظامی به خاک این کشور ترغیب میکرد را به صورت خلاصه، میتوان در ذیل برشمرد:
۱-تقاضای مکرر خلقیها: ژنرال گروموف (فرمانده کل نیروهای نظامی شوروی در افغانستان) در کتاب «ارتش سرخ در افغانستان» در مورد درخواستهای مکرر خلقیها از دولت اتحاد جماهیر شوروی برای اعزام نیروی نظامی به این کشور، به تفصیل به بحث پرداختهاست. وی در این کتاب به دستپاچگی تره کی بعد از قیام۲۴حوت هرات پرداخته و متن مکالمه تلفنی تره کی و کاسیگین (نخستوزیر وقت شوروی) را درج کردهاست. با مطالعه این مکالمه تلفنی عمق سرسپردگی رژیم کمونیستی افغانستان به اتحاد جماهیر شوروی و استیصال آنها در برابر نیروی الهی مردم به وضوح قابل مشاهده است. همچنین در این مکالمه تلفنی تره کی به صراحت از کاسیگین درخواست اعزام نیروی نظامی به خاک افغانستان را میکند، اما روسها که هنوز زمینه لازم برای هجوم نظامی را نچیدهاند تنها به این درخواست تره کی با کمکهای تسلیحاتی و نظامی پاسخ میدهند[۴]. پس از ترهکی، امین هم که با خودکامگیها، افراط کاریها و خشونتهایی که به خرج داده بود، مقدسات، شرافت و کرامت مردم را زیر پاگذاشته و برای حفظ قدرت و زنده ماندن خود، نیازمند استمداد از نیروهای ارتش سرخ بود، تاجایی که طبق اسناد منتشر شده در کل دوران تره کی و امین ۲۰ تقاضا توسط نمایندگان شوروی برای اعزام نیروی نظامی به افغانستان صورت گرفت که از این بین ۷ نامه توسط شخص امین در زمان حکومتش ارسال شدهاست.[۵]
.jpg)
۲- خلاص شدن از شر حفیظ الله امین: به اذعان مقامات شوروی، امین با رفتار ناشیانه، خودکامه و قساوتبار خویش، باعث خشم مردم افغانستان و قیام آنها شدهاست، ولذا ناگزیر باید او را از صحنه برداشت تا قیام مردم فروکش کرده و رژیم کمونیستی از خطر سقوط نجات یابد. در مواردی دیگر، تمایل شوروی در حذف امین را به دلیل گرایش وی به غرب و آمریکا دانستهاند: «امین با مقامات آمریکایی تماس و ارتباط برقرار کردهاست و ممکن است افغانستان در کام این کشور (آمریکا) فرورود، لذا باید او را برداشت تا این خطر از بین برود».[۶] از طرفی فراموش نشود که امین بر خلاف تمایل شوروی، با حذف تره کی، در طی کودتای نافرجام ۲۵ سنبله سال ۱۳۵۸ به قدرت رسیده و این خود باعث ایجاد کدورتهایی میان امین و شوروی میشد.
۳-نجات رژیم کمونیستی: روسها در طی سالهای متمادی با چیدن توطئهها و نقشههای فراوان، سعی در ایجاد حکومتی داشتند که تأمین کننده منافع آنها در منطقه باشد و از طرفی جلو نفوذ مخالفان آنها را بگیرد. از این رو پس از تلاشهای فراوان، با حمایت از کودتای ۷ثور۱۳۵۷ توانستند، به اندکی از خواستههای خود در افغانستان برسند. حفظ این نظام کمونیستی و نجات آن از سقوط در کام انقلابهای مردمی از مهمترین اهداف سیاسی-استراتژیکی شوروی بود.
۴- ترس از گرایش افغانستان به انقلاب اسلامی ایران یا آمریکا و غرب: روسها که هزینههای فراوانی برای انقلاب کمونیسیتی افغانستان کرده بودند، از یک طرف به خاطر از دست رفتن این هزینهها و موقعیت خود در افغانستان و از طرفی به خاطر هراس از گرایش افغانستان به سوی رژیم بنیادگرای اسلامی که به تازگی در همسایگی غربی افغانستان شکل گرفته بود، یا رژیم طرفدار غرب و آمریکا، سعی در حفظ این رژیم کمونیستی داشتند.[۷]
۵- گسترش نفوذ و ایجاد پایگاههای بیشتر در آسیا، اطراف خلیج فارس و خاورمیانه: چنانچه یک نویسنده کنجکاو آمریکایی ذکر میکند: «این اولین مورد تجاوز نیروهای شوروی به مرزهای قانونی یک کشور مستقل بود و این تصور را به وجود آورد که مسکو در صدد است از افغانستان به عنوان یک سکوی پرش برای قبضه کردن حوزههای نفتی خلیج فارس و ایجاد پایگاههای نظامی در اقیانوس هنداستفاده کند».[۸] و در واقع این همان چیزی بود که «گورباچف» نیز در خاطرات خود به همین صورت یادآور شدهاست.
آغاز لشکرکشی و تجاوز
روسها با توجه به انگیزهها و دلایل فوق، به بهانه تقویت ارتش شکست خورده امین و تره کی، در سال ۱۳۵۸ مقدار زیادی سلاح و مهمات وارد افغانستان کردند. این سلاحها شامل یکصد دستگاه تانک تی-۶۲، جنگندههای میگ ۲۱ و ۲۳ و اس-یو، نفربرهای ام-۱۶ و همچنان ۳۶ فروند هلیکوپتر پیشرفته ام-آی۲۴ میشد. در اسد ۱۳۵۸ صد فروند هواپیمای جدید را در پایگاه هوایی قندهار مستقر ساخته و در میزان همان سال مارشال پاولوفسکی فرمانده نیروهای زمینی شوروی با ۶۰ نفر از ژنرالهای برجسته روس به منظور تهیه نقشه و شناسایی نقاط استراتژیک وارد افغانستان شدند. سپس حدود۱۵۰۰ سربازشوروی در ماه قوس در پایگاه هوایی بگرام و فرودگاه بینالمللی کابل مستقر گردیدند. روسها حفیظ الله امین را وادارکردند که به قصر دارالامان در جنوب غرب کابل برود تا تجاوز نظامی به شهر آسانتر گردد. پس از این اقدام، در تاریخ ۳جدی یک پل هوایی بین کابل-تاشکند برقرار گردید و یک گردان از لشکر۱۰۵ هوابرد شوروی وارد کابل شده و در نقاط مهم شهر جابجا گردید، تا تاریخ ۶جدی حدود پنج هزار سرباز روسی وارد کابل شدند. ساعت شش عصر روز پنجم جدی، غرش توپ و گلوله قصر دارالامان را به لرزه درآورد و درگیری میان ارتش روس و محافظان قصر آغاز گردید. به این ترتیب حفیظ الله امین که برای نجات خود دست به دامان شوروی شده بود، با دست خود، خود را به چاه هلاکت افکند. بعداز حدود یک ساعت صدای ببرک کارمل از رادیو تاجیکستان پخش شد و ببرک ضمن برشمردن جنایات امین، او را «میرغضب» خواند و اعلام کردکه امین برای ابد به همراه چند نوکرش از صحنه زندگی محوگردیده اند.[۹]
توجیه تجاوز
پس از اقدام خطرناک و خارج ازعرف و منطق بینالمللی، روسها ناگزیر بودند که به گونه ای این اقدام خویش را برای اقناع اذهان عمومی توجیه نمایند و لذا از جانب کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی مقالاتی تهیه گردید و در اختیار رسانههای گروهی آن کشور قرار گرفته و به علاوه نامههایی به صورت جداگانه به نمایندگی شوروی در شورای امنیت و دیگری به کشورهای هم پیمان شوروی فرستاده شد. دو نکته در این نامهها ذهن خواننده را بیشتر به خود منعطف میسازد. این دو نکته قانونی مربوط به منشور سازمان ملل متحد و قرارداد ۱۴قوس ۱۳۵۷ بین افغانستان و شوروی بود.
۱- استناد به ماده ۵۱ منشور سازمان ملل متحد: در نامه ای که شوروی به شورای امنیت سازمان ملل متحد گسیل میدارد، با استناد به ماده ۵۱ منشور این سازمان، قصد توجیه تجاوز خود به افغانستان را میکند. در قسمتی از این نامه پس از متهم کردن کشورهای همسایه و جلوه دادن دستهای خارجی در ناآرامیهای افغانستان، این چنین آمدهاست: «در این رابطه لازم است همچنان تأکید کنیم که اتحاد شوروی و افغانستان از حقوق حقه خود مبنی بر دفاع انفرادی یا جمعی که در ماده ۵۱ آییننامه سازمان ملل (منشورسازمان ملل متحد) درج گردیدهاست، بهره میگیرند. به گونه ای که روشن است، بسیاری از دولتها، از جمله اعضای دایمی شورای امینت سازمان ملل متحد به خاطر حفظ و احیای صلح جهانی و امنیت، بارها ازاین حق انکار ناپذیر استفاده کردهاند». جالب است به این نکته اشاره کنیم که این تنها باری نبود که افغانستان با استناد به این ماده قانون ملل متحد مورد اشغال نیروهای متجاوز قرار گرفت، بلکه نیروهای ایالات متحده آمریکا هم پس از لشکر کشی وسیع به افغانستان، این ماده از منشور سازمان ملل متحد را دستاویز خود قرار داده و تجاوز نظامی را توجیه نمودند.
۲- استناد به معاهده ۱۴قوس ۱۳۵۷: در نامه ای که اتحاد جماهیر شوروی به هم پیمانان خود مینویسد، در ابتدا باردیگر سعی در متهم کردن دستهای بیگانه مانند نیروهای ارتجاعی (مجاهدین اسلامی در افغانستان)، امپریالیسم آمریکا و CIA و همچنان رهبران پکن کرده و سپس به ماده ۴تعهدنامه بینالمللی امضاشده در تاریخ ۱۴قوس ۱۳۵۷ میان افغانستان و شوروی استناد میکنند. در ماده ۴ این معاهده آمدهاست: «جانبین متعالیه تعهد کننده، با عملکرد مطابق روحیهٔ سنتهای دوستی و همسایگی نیکی و همچنان مطابق آییننامه سازمان ملل متحدبا هم به رایزنی پرداخته و با توافق هر دو جانب، تدبیرهای لازم را به منظور تأمین امنیت، استقلال و تمامیت ارضی طرفین اتخاذ مینمایند. به خاطر تحکیم توانایی دفاع جانبین متعالیهٔ تعهد کننده، آنان به همکاری در عرصهٔ نظامی ادامه خواهند داد».
اگر قرار باشد سیر تاریخی گذشته را بررسی کنیم، معاهده امنیتی که دولت فعلی افغانستان در حال انعقاد آن با ایالات متحده آمریکا است نیز، ممکن است درست همانند معاهده ۱۴ قوس ۱۳۵۷ روزی به ضرر افغانستان تمام شود. آمریکا خواستار حضور بلند مدت نظامی در افغانستان است به هیچ وجه حاضر نشدهاست تا از خواستههایی مانند محاکمه نیروهای متخلف خود و پایان دادن به حملات نظامی شبانه به خانههای مردم افغانستان دست بردارد.
اگرچه کرزی تا کنون در قبال این خواستهها ایستادگی کردهاست، اما آنچه از اخبار روزهای گذشته به گوش میرسد، قرار است به زودی، وی از پافشاری خود کوتاه آمده و تن به امضای پیمان امنیتی با آمریکا دهد.
نظریه «هارتلند» ی که روسها را وادار به تصاحب افغانستان میکرد، امروزه جای خود را به نظریه متکامل تر «تئولند» کردهاست. از علل علاقمندی شوروی به خاک افغانستان نظریه هارتلند بود که طی آن افغانستان به عنوان یکی از نقاط استراتژیک تلقی میگشت. اما سالها بعد محمدجعفر ایرانی استاد دانشگاههای تهران، مبنای تئوری جدید «تئولند» یعنی سرزمین ادیان را پایهریزی نمود. وی با طرح این تئوری معتقد است آنچه امروز به عنوان استمرار حساسیتهای پیشین کشورهای جهان یا استکبار جهانی در این منطقه میباشد، استخراج نتیجه سالها آزمایش و پروسه ای تحقیقاتی و عظیم است که آن را عنصری به نام «دین» (تئو) یا بنیادگرایی دینی نامیدهاند. آنها معتقدند اگر امروز خطری آسایش، چپاول و زیاده گویی و زیاده خواهیهای جهان غرب و آمریکا را تهدید میکند، چیزی نیست جز «دین» که آن را افیون تودهها معرفی و بارها با ابزارهای مختلف و با فراخور زمان و مکان نسبت بدان تحرکات و هجمههایی را داشتهاند.[۱۰] امروزه غرب معتقد است اگر با زیرنظر گرفتن منطقه ای که مهد ادیان است، مانعی در برابر بنیادگرایی دینی گردد، قطعاً حاکم بر دنیا میگردد. از این رو، انگیزه تصاحب سرزمینهای خاورمیانه از قدیم تا کنون، در ذهن استعمارگران پرورش مییافتهاست، اما این خیال خامی است که دین داران افغانستان، ۳۲ سال پیش شوروی را از این خواب ناخوش بیدار کرده و به زودی آمریکاییها را هم بیدار میکنند.
لحظه خروج سربازان روس از شهر مرزی حیرتان
پیامدهای دخالت شوروی در افغانستان
روسها، چه با دخالت مستقیم نظامی، چه با دست نشاندههای خود در خاک افغانستان، هزاران پیامد ناخوشایند را بر گُرده ملت مظلوم افغانستان تحمیل نمودند. شمارش و ذکر تمام این پیامدها نیازمند مطالعه و تحقیق در خور شأن آن میباشد. اما به صورت تیتروار میتوان این پیامدها را این چینین برشمرد:
۱ - بیثباتی سیاسی؛ این بیثباتی در حدی بود که در دوران حاکمیت کمونیستها در افغانستان، چه قبل از حمله نظامی و چه بعد از آن، هرگز روحیه اتحاد و انسجام در بین سیاستمداران ایجاد نگردید و همواره در صحنه سیاسی، شاهد پشت پا زدن سیاستمداران نسبت به هم بودهایم.
۲ - تبدیل حکام افغانستان به فرمانروایانی خودفروخته، وابسته و مستبد و خشن نسبت به مردم.
۳ - به جود آمدن دهها کودتای قطعی، احتمالی و سرکوب شده و صدها قیام مردمی در افغانستان که هر کدام از آنها باعث از بین رفتن خون هزاران وطنپرست، نظامی، معلم، دهقان، روحانی و … گردید.
۴ - از بین بردن دین، مذهب و گرایشات الهی، تبلیغ افکار مارکسیستی و کمونیستی، کشتار، زندانی و تبعید هزاران روحانی و مولوی به خصوص از میان روحانیون و منتفذین شیعه، به طوریکه در دوران جهاد و تا کنون، خلأ رهبری در میان جامعه اسلامی افغانستان دیده میشود.
۵ - فرار مغزها از افغانستان: آن عده از روشنفکرانی که مخالف دولت کمونیستی بودند و از سرکوبها و کشتارها جان سالم به در برده بودند نیز، با مهاجرت از وطن، زمینهساز فرار بزرگ مغزها گشتند؛ مغزهایی که از دست رنج ملت فقیر افغانستان تربیت شده بودند.
۶ - تخریب بنیاد اقتصادی، غارت ثروتهای طبیعی، دزدی و چپاول سرمایههای ملی افغانستان ازجمله موزهها، آثار باستانی و مکانهای تاریخی توسط کمونیستها و متجاوزین و در اثر حمله و دفاعهای ناشی از جنگ.
۷ - از بین رفتن زیرساختهای اجتماعی-فرهنگی افغانستان و باقی ماندن روحیه ستیزهجویی، جنگ طلبی و خونخواهی بین مردم، که ناشی از عدم اعتماد آنها به یکدیگر و نظام حکومتی بود.
این تنها مواردی بسیار اندک از آثار تجاوزات شوروی به افغانستان میباشد؛ کشوری که تاکنون طعم آزادی واقعی را نچشیدهاست. زیرا پس از دست برداشتن شورویها، این آمریکاییها بودند که خاک آن را به تاراج برده و آن را مبدل به مستعمره خویش نموده و میکنند. اما تاریخ نشان داده که این ملت، هرگز فشار بیگانه را بر گردن خویش تحمل ننموده و آن چنانکه انگلیس و شوروی را به خاک کشیدند، با روحیهٔ جهاد اسلامی، به آمریکا هم اجازه نخواهند داد تا افغانستان را مبدل به دکّان خود در خاورمیانه کند.
/پیام آفتاب
منابع
[۱] گروه پژوهش سینا (برای) دفتر نمایندگی مقام معظم رهبری در امور افغانستان،
افغانستان در سه دهه اخیر، قم، ثقلین، ص ۳۱۳.
[۲] مصباح زاده، سید محمد باقر،
تاریخ مختصر سیاسی افغانستان، مشهد، مرندیز، ۱۳۸۸، ص ۲۱۴.
[۳]
همان، ص ۲۳۶.
[۴] گروموف،
ارتش سرخ در افغانستان، ترجمه عزیز آریانفر، ص ۶–۱۶، به نقل از
افغانستان در سه دهه اخیر، ص ۲۳۱.
[۵]
جنگ در افغانستان، انستیتو تاریخ نظامی فدراسیون روسیه، ص ۲۳۴–۲۳۷ به نقل از
افغانستان در سه دهه اخیر، ص ۳۲۶.
[۶]
افغانستان در سه دهه اخیر، ص ۳۲۸.
[۷]
همان، ص ۳۳۰.
[۸]
پشت پرده افغانستان، ص ۱۰، به نقل از همان.
[۹]
تاریخ مختصر سیاسی افغانستان، ص ۲۵۰.
[۱۰] http://www.farsnews.com/printable.php?nn=8805070297