حزب وحدت اسلامی افغانستان، با شعار حکومت اسلامی و استراتژی «شکست انحصار قومی و احقاق حقوق ملیتهای محروم از رهگذر اتحاد و همسویی این ملیتها»(۱) در اواخر دوران جهاد، پا به عرصهٔ وجود گذاشت.
این حزب از سال ۱۳۷۱ - آغاز دورهٔ جدید بحران افغانستان پس از سقوط حکومت کمونیستها - تا کنون نقشی در این بحران بر عهده داشته است.
رهبران حزب وحدت اسلامی در سایهٔ آتش جنگ و تفنگ، با شعار احقاق حقوق قومی هزارهها و با تحمیل خسارات مادی و معنوی جبران ناپذیر بر جامعه شیعه، به قدرت و شهرت دست یافتند.
اینک رهبر حزب وحدت اسلامی معاون دوم ریاست جمهوری افغانستان است، اما در مورد کارنامه، اعتبار و وضعیت این حزب پرسشهای مهمی وجود دارد و با چالشهای اساسی گرفتار است.
در این نوشته بهطور مختصر به سابقه، کارنامه و چالشهای حزب وحدت اسلامی پرداخته میشود.
* * *
سابقه
حزب وحدت اسلامی افغانستان، از ادغام هشت گروه بزرگ و کوچک جهادی شیعه در یکدیگر در مورخه ۲۵/۴/۱۳۶۸ در مرکز بامیان تشکیل و جانشین «شورای ائتلاف اسلامی افغانستان» شد. در ابتدا ریاست شورای مرکزی حزب وحدت به مدت یکسال به عهدهٔ آقای استادمحمد اکبری قرار داشت و در نخستین کنگره این حزب در سال ۱۳۶۹ آقای استادعبدالعلی مزاری به ریاست آن برگزیده شد که تا آخر در این مقام باقی ماند.
بعد از سقوط حکومت کمونیستها و استقرار حزب وحدت اسلامی در شهر کابل، اختلافات داخلی – که به ظاهر ریشه در گرایش به جناحها و گروههای قبلی داشت – آغاز شد و سرانجام با اقدام نظامی نیروهای تحت امر آقای عبدالعلی مزاری برای تصفیه نیروهای طرفدار محمد اکبری در تاریخ ۲۳/۶/۱۳۷۳ حزب وحدت اسلامی به دو جناح «مزاری» و «اکبری» تقسیم شد. در جنگی که اتفاق افتاد ۲۹۰۰۰ نفر از ساکنان غرب کابل کشته و زخمی و ۱۵۰۰۰۰ نفر دیگر آوراه شدند. (۲) جناح اکبری در کنار احمد شاه مسعود و دولت برهانالدین ربانی قرار گرفت در حالی که جناح مزاری قبل از آن با حزب اسلامی حکمتیار و جنبش ملی رشید دوستم ائتلافی را به نام «شورای هماهنگی انقلاب اسلامی» در تاریخ ۱۱/۱۰/۱۳۷۲ تشکیل داده بود، تا دولت ربانی را سرنگون سازند. در جنگی که شورای هماهنگی آغاز کرد بخش اعظم شهر کابل ویران شد، هزاران نفر به خاک و خون نشستند و دهها هزار تن دیگر آواره شدند. (۳)
حزب وحدت (جناح مزاری) به دلیل داشتن پتانسیلهای قویتر سیاسی و اجتماعی به گروه اصلی و عمده قومی هزارهها که اکثریت شیعیان افغانستان را تشکیل میدهند تبدیل شد و تحت نام قومی، بستری شد برای به صحنه آمدن و فعالیتهای نیروها و عناصر کمونیست، التقاطی و سکولار مخالف حاکمیت دینی و انقلاب اسلامی.
بعد از فرار گلبدین حکمتیار، رهبر حزب اسلامی، از منطقه چهار آسیاب در جنوب غرب کابل، حزب وحدت به رهبری عبدالعلی مزاری در برابر نیروهای احمدشاه مسعود و طالبان تنها ماند. آقای مزاری پیشنهاد صلح با مسعود را رد کرد، اما به نیروهای طالبان تسلیم شده و سلاحهای خود را تحویل آنها داد.
طالبان بر خلاف تمام موازین دینی و عرف انسانی آقای استاد مزاری و همراهانش که قصد رفتن به هزاره جات را داشتند دستگیر نموده و در حوت/اسفند ۱۳۷۳ به وضع فجیعی به قتل رساند. بساط نظامی حزب وحدت از کابل جمع شد، اما بعد از مدتی آقای کریم خلیلی جانشین آقای استاد مزاری شد و با استقرار در منطقهٔ یکاولنگ بامیان دوباره جنگ را با دولت آقای استاد ربانی آغاز کرد.
حزب وحدت اسلامی جناح آقای اکبری و حرکت اسلامی که متحدان دولت آقای استاد ربانی بودند به دلیل حضور در منطقه در صف اول جنگ قرار گرفتند و این جنگ به اشکال مختلف میان گروههای شیعه در بامیان، دایکندی، بهسود و سمت شمال گسترش یافت و تا زمان سقوط شهر مزارشریف به دست طالبان ادامه داشت. در سال ۱۳۷۵ آقای خلیلی و محمدمحقق، حتی هیئت صلح به ریاست آقای ابراهیمی نماینده مقام معظم رهبری را نپذیرفتند و برخلاف درخواست رهبری مبنی بر خاتمه بخشیدن به جنگ که در پیام ویژهٔ شان انعکاس یافته بود به جنگ ادامه دادند. حاجی محمدمحقق مسؤول سمت شمال حزب وحدت (فعلا رئیس حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان) متهم به ترور و کشتن دهها تن از فرماندهان و شخصیتهای مؤثر شیعه شد.
بعد از اشغال افغانستان توسط آمریکا و تشکیل دولت حامد کرزی، هر دو جناح اصلی حزب وحدت گرفتار انشعاب شدند. حزب وحدت اسلامی جناح خلیلی به سه حزب تقسیم شد که عبارتند از: حزب وحدت اسلامی افغانستان به رهبری محمد کریم خلیلی، حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان به رهبری محمد محقق و حزب وحدت اسلامی ملت افغانستان به رهبری قربانعلی عرفانی یکاولنگی. حزب وحدت اسلامی جناح اکبری نیز به دو حزب یکی به نام حزب وحدت ملی اسلامی افغانستان به رهبری محمد اکبری و دیگری حزب اقتدار ملی افغانستان به رهبری سید مصطفی کاظمی تقسیم شد.
در واقع، وارث اصلی حزب وحدت اسلامی افغانستان، حزبی است که رهبری آن را محمدکریم خلیلی به عهده دارد و به همان نام فعالیت میکند. در این مقاله به عملکرد رهبران اصلی حزب وحدت اسلامی که همان رهبران سازمان نصر بودند پرداخته میشود.
روابط داخلی و خارجی حزب وحدت
در احزاب افغانستان از ابتدا تا کنون نقش اصلی را افراد به عهده دارند نه سیستم حزبی. تصمیم بازیگران عمده حزب، بویژه فرد اول آن تصمیم حزب شمرده میشود. شورای مرکزی یا رهبری نمادین است و اگر بر خلاف منافع فرد اول و چند نفر اصلی تصمیمی اتخاذ کند اعتبار نداشته و قابل اجرا نمیباشد. چنانچه در سال ۱۳۷۳ آقای استاد عبدالعلی مزاری رئیس وقت حزب وحدت برخلاف مصوبه شورای مرکزی حزب مبنی بر بیطرفی در جنگ میان دولت ربانی و حزب اسلامی حکمتیار مخفیانه در صف حکمتیار قرار گرفت و به شورای هماهنگی مخالفان دولت ربانی برای براندازی این دولت پیوست.
رهبران کنونی حزب وحدت اسلامی ازدوران جهاد به خصوص پس از تشکیل شورای ائتلاف گروههای شیعی در تهران که زمینه برای برقراری ارتباط با کشورهای خارجی و گروههای مختلف افغانی فراهم شد، از فرصت استفاده کرده روابط داخلی و خارجی شان را ایجاد و گسترش دادند.
در رابطه با گروههای مختلف افغانی رهبران کنونی حزب وحدت، به خصوص شخص آقای خلیلی در دوران جهاد روابط خود را با حزب اسلامی در پاکستان گسترش داد. در درگیری های منطقهای میان گروههای مختلف جهادی در دوران جهاد در اطراف هزاره جات، سازمان نصر – گروه وابسته به خلیلی – و بعدا حزب وحدت، در کنار حزب اسلامی قرار داشت. این سازمان در غزنی در جنگ افراد حزب اسلامی با شورای اتفاق اسلامی و حرکت اسلامی، از حزب اسلامی حمایت میکرد. همچنین در درهی میدان در کنار تورن امانالله خان فرمانده حزب اسلامی که با گروههای شورای اتفاق اسلامی، حرکت اسلامی و حرکت انقلاب اسلامی میجنگید قرار داشت. در سالهای ۷۱ تا ۷۳ در جنگ علیه دولت برهانالدین ربانی حزب وحدت به رهبری آقای استاد عبدالعلی مزاری متحد حزب اسلامی بود.
از سوی دیگر، رهبران کنونی حزب وحدت اسلامی، در سالهای اخیر جهاد روابط پنهانی با کمونیستهای هزاره و ازبک در حزب وطن در دوران حکومت دکتر نجیب برقرار کردند. کاری که که قبل از حزب وحدت، برخی احزاب جهادی مستقر در پاکستان با کمونیستهای مربوط به قوم خود انجام داده بودند. شاید بخاطر همین روابط بود که بعد از تشکیل حزب وحدت اسلامی، دکتر نجیب به طور ضمنی مدعی شد که در تأسیس این حزب نقش داشته و از آن حمایت میکند. بعد از سقوط حکومت دکتر نجیب و تشکیل جنبش ملی اسلامی به رهبری ژنرال دوستم توسط پرچمیها و رهبری پنهانی این جنبش توسط آقای ببرک کارمل، حزب وحدت در کنار این جنبش قرار گرفت و علی رغم فرازها و نشیبها و حتی کشتارها و تجاوزها به یکدیگر، روابط این دو حزب ادامه دارد.
سومین جریان سیاسی که حزب وحدت با افراد و شاخههای مختلف آن رابطه وهمکاری دارد، جریان مائوئیستی است. مائوئیستهای هزاره بر مبنای گفتمان شرک آلود قومیت و هزارهگرایی از ابتدای دهه پنجاه خورشیدی با رهبران کنونی حزب وحدت و از جمله کریم خلیلی ارتباط داشتند. با تأسیس حزب وحدت مائوئیستها توانستند از طریق این حزب و با استفاده از امکانات آن وارد صحنه سیاسی و تبلیغاتی شده و در جهت دهی سیاسی و فکری آن نقش ایفا کنند. قابل ذکر است که احزاب دیگر جهادی مانند حزب اسلامی و جمعیت اسلامی نیز در ارتباط با گروههای کمونیستی و چپی قومی شان وضعیت شبیه حزب وحدت را داشتند.
در رابطه با روابط خارجی سران حزب وحدت اسلامی، شاید بتوان گفت که لیبی نخستین کشوری باشد که در ابتدای جهاد با آن رابطه برقرار کردند. طوری که گفته می شود این رابطه از طریق باند مهدی هاشمی معدوم برقرار شده بود و این باند در زمانی که هاشمی مسؤول واحد نهضت های آزادیبخش بود قصد داشت که سایر گروههای جهادی شیعه را در سازمان نصر – گروه کریم خلیلی – ادغام نماید. در همان زمان ترجمه کتاب سبز معمر القذافی توسط افراد سازمان نصر توزیع می شد. چنانچه به قول یکی از آگاهان سیاسی،محمد ناطقی یکی از کادرهای حزب وحدت به رهبری خلیلی که در سالهای اخیر سفیر افغانستان در لیبی بود، در دیدار با قذافی خود را پیرو او معرفی کرده و ترجمه کتاب سبز را به عنوان سند ارائه کرد که مورد تقدیر دیکتاتور معدوم لیبی قرار گرفت.
رابطه آقای خلیلی با آی اسآی و مقامات پاکستانی از دوران شورای ائتلاف آغاز شد و تا ظهور طالبان و سقوط شهر کابل به دست آنان ادامه یافت. در دوران جنگ با دولت ربانی و اتحاد با حزب اسلامی، روابط حزب وحدت با پاکستان بیش از پیش نزدیکتر شد تا حدی که در یک مقطع مصارف ماهانهی جنگ این حزب با دولت استاد ربانی را پاکستانیها در ابتدا از طریق حزب اسلامی حکمتیار و بعداً به طور مستقیم پرداخت میکردند.
روابط سران حزب وحدت و بخصوص شخص خلیلی با کشورهای غربی بویژه امریکا و انگلیس نیز از زمان شورای ائتلاف به تدریج برقرار شد و بعد از تشکیل حزب وحدت گسترش یافت. این رابطه در آغاز حمله آمریکا به افغانستان به حدی نزدیک شد که پس از سقوط حکومت طالبان، خلیلی را نیروهای انگلیسی از بامیان تا کابل اسکورت کردند و تا استقرار در مقام معاونت ریاست جمهوری از او محافظت می کردند.
حزب وحدت و جمهوری اسلامی ایران
حزب وحدت را برخی مخالفان، ساخته و پرداختهٔ ایران قلمداد میکنند، اما رهبران آن خود را چنان مستقل و توانمند معرفی میکنند که گویا بدون حمایت ایران میتوانستند سربلند کنند. واقعیت این است که حزب وحدت ساختهٔ ایران نیست و با شگرد ماهرانه بر ایران تحمیل شد، اما شکی نیست که بدون حمایت ایران هرگز نمیتوانست جان بگیرد. باوجود آن وابستگی این حزب به ایران با وابستگی احزاب جهادی مستقر در پاکستان – بخصوص حزب اسلامی- به آی اس آی و برخی کشورهای عربی و غربی قابل مقایسه نمیباشد. رهبران حزب وحدت، قبل از تأسیس این حزب و از ابتدای جهاد روابط نزدیکی با برخی مقامهای ایرانی داشتند. اغلب این رهبران ابتدا در سازمان نصر متشکل شده بودند و در مقایسه با سایر احزاب جهادی مستقر در ایران، مورد عنایت خاصی قرار داشتند.
سازمان نصر افغانستان از ابتدا چنان مورد حمایت ویژهٔ جمهوری اسلامی ایران قرار داشت که اغلب نویسندگان، پژوهشگران و فعالان سیاسی افغان اعم از شیعه و سنی معتقدند که ایران رهبران این سازمان را نخست از طریق شورای ائتلاف اسلامی و سپس از طریق حزب وحدت نه تنها بر احزاب جهادی شیعه، بلکه بر جامعهٔ تشیع تحمیل کرد.
آنها معتقدند که تحمیل شخصیتهای قومیتگرای سازمان نصر و حزب وحدت نه تنها برای جامعهٔ شیعه بلکه برای افغانستان و تفکر اسلامی نیز پیامدهای ناگوار و زیانباری داشته است.
دکتر حقشناس، در رابطه با حمایت ویژهٔ ایران از سازمان نصر چنین مینویسد: «همانطور که حکمتیار شخص مطلوب آیاسآی در پاکستان بود و نازش را نیازمندانه ارج مینهادند و برای تبارزش در صحنهٔ نظامی سیاسی اهتمام میورزیدند، ادارهٔ نهضتها و مقامات جمهوری اسلامی ایران نیز از میان همهٔ احزاب و گروههای اهل تشیع افغانستان «سازمان نصر» را برگزیده بودند و آن را در ابعاد مختلف تأیید و تقویت میکردند.
توجه مسؤولین جمهوری اسلامی جهت معرفی و تبارز پیشگامی سازمان نصر و سعی در تفوق و برتری و سیادت این سازمان، بر احزاب و گروههای دیگر روش ناسالم و نامساعدی بود که مجاهدین اهلتشیع ما را قهراً و جبراً در برابر هم قرار داد و تلفات و خسارات چشمگیری به بار آورد. مخصوصاً پس از سال ۱۳۶۲ هجری شمسی، این برخوردها به اوجش رسید و به خونریزیها و فجایعی منجر گردید که واقعاً دلخراش و تکاندهنده بود.» (۴)
در حالی که سازمان نصر و رهبران قومیتگرای آن مورد حمایت جمهوری اسلامی ایران قرار داشتند، احزاب جهادی حرکت اسلامی افغانستان به رهبری آیتالله محسنی و شورای اتفاق اسلامی افغانستان به رهبری آیتالله سید علی بهشتی مورد بیمهری قرار میگرفتند و به عنوان گروههای مخالف خط امام و ارتجاعی کوبیده میشدند. دفاتر نمایندگی حرکت اسلامی در سال ۱۳۶۹ در ایران به خاطر نپیوستن این حزب به حزب وحدت مسدود شد. مسدود شدن دفاتر حرکت اسلامی افغانستان در ایران به نوبهٔ خود بیانگر این مطلب است که حزب وحدت به رهبری سازمان نصر با حمایت قاطع و همهجانبهٔ جمهوری اسلامی ایران بر جامعهٔ شیعی افغانستان تحمیل شد. چنانکه از قول آقای محیالدین نجفی از مسؤولان وزارت خارجه ایران و سفیر ایران در کابل در زمان دولت استاد ربانی نقل شده که گفته بود: «ما حزب وحدت را تثبیت خواهیم کرد ولو یک عده به اسفلالسافلین بروند.» (۵)
این جانبداری بعد از تشکیل حزب وحدت، از جناح آقای استادمزاری و بعداً خلیلی ادامه یافت. حتی بعد از این که حزب وحدت دو پارچه شد و جناح خلیلی در بامیان تسلط یافت، جمهوری اسلامی ایران برای بالا بردن اعتبار سیاسی جناح خلیلی در مرکز بامیان کنسولگری تأسیس کرد. در حالی که در شمال و هزارهجات میان دو جناح حزب وحدت درگیریهای پراکنده جریان داشت، مخابرهٔ جناح آقای اکبری مکالمات افراد کنسولگری ایران در بامیان با آقای صادقیزاده در دایکندی را شنود کرد که از ایشان میخواست به جناح خلیلی بپیوندد.
با وجود حمایت همهجانبه و مخلصانهٔ جمهوری اسلامی ایران از سازمان نصر، و بعداً حزب وحدت، از سوی این سازمان و حزب از ابتدا، مواضع انتقادی و حتی خصمانه علیه رهبری و نظام اسلامی ایران بروز داده میشد. زمانی که واحد نهضتهای آزادیبخش به ریاست سید مهدی هاشمی - برادر داماد آیتالله منتظری- تلاش میکرد احزاب جهادی شیعه را در سازمان نصر ادغام کند، و مجله پیام انقلاب اسلامی ارگان نشراتی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، روزنامه جمهوری اسلامی و سایر مطبوعات ایران ازسازمان نصر حمایت میکردند و این سازمان را مطرح میساختند، مجله پیام مستضعفین، ارگان نشراتی سازمان نصر، انقلاب اسلامی و نظریات امام خمینی (ره) را مورد انتقاد قرار داده و با «روسیه» و «روسها» مقایسه میکرد. پیام مستضعفین اصل مسألهٔ صدور انقلاب را که توسط امام خمینی (ره) مطرح شده بود چنین گستاخانه به باد انتقاد میگیرد: «ما همانگونه که ناسیونالیسم مبتنی بر راسیسم و فاشیسم را ضدانقلابی و ضداسلامی میدانیم،انترناسیونالیسم کور و مستضعف فریبانهای را که تحت پوشش صدور انقلاب به خلع ید از انقلابیون راستین ملتهای مستضعف پرداخته و با زیر پا گذاشتن حق حاکمیت ملتها و بدون کمترین شناختی از موقعیت کلی کشورها به تسلیح ارتجاعیترین و ضدانقلابیترین دارو دستهها میپردازند، هم شرقی و هم غربی میدانیم. گو این که روسیه تحت همین عنوان و پوشش به افغانستان و کشورها لشکر میفرستد، ویتنام در ظل همین توجیه به لشکرکشی در کامبوج میپردازد.» (۶)
در همین حال، آقای استادعبدالعلی مزاری از رهبران وقت سازمان نصر تلاش کرد تا از امام خمینی (ره) در سال ۱۳۵۹ اجازهنامه تصرف حکومتی در مناطق آزاد شدهٔ هزارهجات دریافت کند که به نمایندگی از ایشان ضمن اعمال حاکمیت، صرف وجوهات شرعیه در امور جهاد را نیز به انحصار خود در آورد، اما امام، از این کار خودداری ورزید و آن را مداخله در امور افغانستان تلقی کرد؛ در حالی که آیتالله منتظری قائم مقام رهبری نمایندگانی در افغانستان برای خود تعیین نموده بود که از جملهٔ آنها صادقی پروانی بود.
لیست بلندی از ناسازگاری و مخالفت سازمان نصر و حزب وحدت اسلامی و رهبران این سازمان (استادعبدالعلی مزاری و کریم خلیلی) با جمهوری اسلامی ایران وجود دارد که به بخشی از آنها اشاره میشود:
۱- عدم پایبندی حزب وحدت و رهبران آن – استاد مزاری و دیگران – از ابتدای تأسیس این حزب به توصیهٔ ولیفقیه (آیتالله خامنهای). در ابتدای تأسیس حزب وحدت سران این حزب و از جمله شخص آقای استاد مزاری در تاریخ ۲۷/۱/۱۳۶۹ با رهبر انقلاب اسلامی، آیتالله خامنهای به عنوان ولیفقیه ملاقات کردند تا از ایشان کسب تکلیف نمایند. آیتالله خامنهای در این دیدار، پس از استماع سخنان سران حزب وحدت طی بیانات مبسوطی از تشکیل حزب وحدت استقبال نموده و توصیه کردند که رهبری حزب را شورای عالی نظارت به عهده داشته باشد و ارگانهای حمایتی جمهوری اسلامی ایران از طریق کمک به بدنهٔ این حزب وظایفشان را انجام دهند. اما آقای مزاری و دیگر سران حزب وحدت به توصیهٔ ولیفقیه عمل نکردند و رهبری حزب را فردی ساخته و به دبیرکل اختصاص دادند و تماس ارگانهای ایرانی را منحصر به خود ساختند.
۲- آقای خلیلی که با حمایت و زمینهسازیهای مسؤولین ذیربط ایرانی به اروپا، آمریکا، پاکستان و سایر کشورها برای مطرح شدن در سطح ملی و بینالمللی فرستاده میشد، و خود را در جایگاه رهبری شورای ائتلاف میدید با تأسیس حزب وحدت توسط آقای استاد مزاری به مخالفت برخاست. آقای خلیلی در جلسه خصوصی با استاد ح... غزنوی، استاد مزاری را تروریست خوانده بود و گفته بود که مزاری او را ترور خواهد کرد، و به همین بهانه در پاکستان به آیاسآی پناهنده شد و حدود یکسال در آنجا تحت عنوان سازمان نصر به فعالیت ادامه داد. ایشان بعداً به توصیهٔ پیتر تامسن- نماینده آمریکا در امور اتحاد هفتگانه مجاهدین مستقر در پاکستان- و ژنرالهای آیاسآی به حزب وحدت پیوست. (۷) این در حالی بود که آقای خلیلی، حتی به توصیهٔ آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی و ولیفقیه در پذیرش حزب وحدت توجه نکرد.
۳- حزب وحدت بعد از رحلت آیتالله العظمی سید ابوالقاسم خویی (ره) شخص مطرود امام خمینی (ره) و مخالف با ولیفقیه زمان (آیتالله خامنهای) یعنی آیتالله منتظری را به عنوان مرجع تقلید معرفی کرد.
۴- نپذیرفتن هیئت بلندپایهٔ ایرانی و افغانی تحت سرپرستی نمایندهٔ ولیفقیه- حجتالاسلام حسین ابراهیمی- و ادامه دادن به جنگ برادرکشی برخلاف حکم ولیفقیه (آیتالله خامنهای). در سال ۱۳۷۴ درحالی که حزب وحدت به رهبری خلیلی در حال جنگ برادرکشی با حرکت اسلامی و حزب وحدت به رهبری آقای اکبری بود، هیئت بلندپایهٔ صلح به سرپرستی حجت الاسلام ابراهیمی نماینده ولیفقیه راهی افغانستان شد تا پیام و حکم ولیفقیه را برای خاتمهٔ جنگ و آتشبس به طرفهای درگیر در این کشور برساند. محمد ناطقی نماینده حزب وحدت خلیلی در تهران عدم رضایت این حزب از سفر هیئت به افغانستان را به اطلاع آقای ابراهیمی رساند، اما آقای ابراهیمی مخالفت حزب وحدت خلیلی را نادیده گرفت و همراه با اعضای هیئت صلح عازم ازبکستان شد تا از آن طریق به شهر مزارشریف نزد حاج محمدمحقق رفته و از آنجا به کابل و یکاولنگ مقر فرماندهی خلیلی سفر کند. هیئت دو روز در شهر بندری ترمز ازبکستان معطل شد، اما آقای حاج محمد محقق توسط دوستم از ورود هیئت ایرانی به مزارشریف جلوگیری کرد. آقای زهرهوند سرکنسول جمهوری اسلامی ایران در مزارشریف که بین ترمز و مزارشریف رفت و آمد میکرد، این مطلب را در جمع هیئت اعلام کرد و گفت که حالا ماهیت اصلی رهبران نصری حزب وحدت آشکار شد. با این اظهارات انتظار میرفت که سیاست ایران در قبال حزب وحدت خلیلی تغییر کند، اما این اتفاق نیفتاد و هیئت به سرپرستی ابراهیمی به کابل رفت و در کابل مورد استقبال دولت استاد ربانی و حزب وحدت جناح اکبری قرار گرفت و آنها زمینه ابلاغ پیام رهبری توسط آقای ابراهیمی را در جمع مردم غرب کابل فراهم کردند. در بازگشت به هرات، اسماعیل خان زمینه سخنرانی آقای ابراهیمی را در مسجد جامع هرات فراهم کرد و او توانست پیام رهبری را نیز برای نمازگزاران بخواند.
آقای خلیلی پیام ولی فقیه را رد کرد، و در مصاحبهای با بیبیسی در تاریخ ۱۴/۴/۷۴ در خصوص علت مخالفت خود با سفر هیئت مذکور گفت: «مسألهٔ افغانستان یک مسألهٔ پیچیده است که اگر دقیقاً ارزیابی نشود با یک اظهار نظر[منظور پیام و حکم ولیفقیه آیتالله خامنهای است] کار به سادگی حل نخواهد شد. باید آغازگر و متجاوز! مشخص شود و کسانی که در موضع دفاع قرار میگیرند نیز مشخص شوند.»
آقای ابراهیمی در سفر دوم خود به کابل، سران حزب وحدت جناح آقای اکبری را با هیئت صلح به مرکز ولسوالی پنجاب برد تا از آنجا به یکاولنگ نزد آقای خلیلی بروند. آقای خلیلی هیئت صلح به سرپرستی نماینده ولیفقیه در امور افغانستان را به حضور نپذیرفت.
خلیلی در مصاحبهای دیگر با بیبیسی در مورخه ۴/۶/۷۴ در رابطه با برگرداندن هیئت صلح به سرپرستی آقای ابراهیمی از مرز یکاولنگ گفت: «ما قبلاً گفته بودیم در صورتی که هیئت از مسیر کابل نیاید ما آماده مذاکره و شنیدن نظرات و دیدگاههای هیئت هستیم، اما متأسفانه هیئت بدون اعتناء به این نظر ما با هلیکوپترهای دولت کابل به پنجاب آمد؛ لذا با این کاری که هیئت کرد ما تصمیم گرفتیم به خاطر دفاع از خواستها و آرمانهای مردم خود، این مذاکرات را نپذیرفته و از مرز یکاولنگ نمایندگان هیئت را برگردانیم.»
خلیلی در پاسخ به این سؤال که چطور شما با آقای دوستم که سالهاست رهبری نظامی کمونیستها را بر ضد شما مجاهدین به عهده دشت متحد میشوید ولی حاضر نیستید هیئت ایرانی را به این بهانه که با هلیکوپتر دولتی به طرف شما آمده بپذیرید؟ گفت: «دوستم امروز نماینده یک بخش کثیری از مردم افغانستان است و ما به این امر احترام میگذاریم و به دوستی خود وفادار هستیم، ولی در این قضیه ما به هیچوجه حاضر نیستیم به خواستههای مردم خود بیاعتنایی کنیم.»
وی در پاسخ به سؤال دیگری در خصوص روابط با جمهوری اسلامی ایران گفت: «ما خواستار دوستی با همهٔ کشورهای همسایه و دوست خصوصاً کشورهای اسلامی هستیم، اما هر کشوری[منظور جمهوری اسلامی ایران است] که به احساسات و خواستههای مردم ما بیاعتنایی کند، این یک امر طبیعی است که ما مکلف به دفاع از خود هستیم.»
نیروهای خلیلی بعد از مصاحبه وی با بیبیسی در مخالفت با پیام ولیفقیه علیه نیروهای جناح آقای اکبری در بلخاب وارد جنگ شدند و آتشبس را مراعات نکردند.
خلیلی با نپذیرفتن هیئت بلندپایهٔ ایرانی به سرپرستی آقای ابراهیمی و با مصاحبهای که با رادیو بیبیسی انجام داد نه تنها به مقام رهبری و دولت ایران، بلکه به ملت ایران توهین کرد. آقای ابراهیمی با هیئت همراه در جلسهای که با اعضای شورای مرکزی و شورای عالی نظارت حزب وحدت جناح اکبری در کابل داشت اعلام کرد که بعد از این جناح خلیلی از نظر ایران مطرود است و ما تنها شما را به عنوان حزب وحدت میشناسیم. برخی اعضای حزب وحدت گفتند که این نظر شماست، ارگانهای دیگر ایرانی ممکن است نظر دیگری داشته باشند؛ آنها از عدم هماهنگی ارگانهای ایرانی در رابطه با مسایل افغانستان شکایت کردند، اما آقای ابراهیمی به صراحت تکرار کرد که نظر اعلام شدهٔ او نظر نظام جمهوری اسلامی ایران است و دلیل آن را حضور نمایندگان ارگانهای مختلف ایرانی از جمله نمایندهٔ وزارت خارجه آقای روحی صفت، در جمع هیئت دانست.
آقای ابراهیمی در سخنرانیهای خود در محافل عمومی، حزب وحدت خلیلی و جنبش ملی دوستم را مسؤول جنگهای داخلی خوانده و محکوم کرد. رادیو بیبیسی در تاریخ ۲۴/۶/۷۴ به نقل از نشریه «ثورات» متعلق به جنبش ملی دوستم گزارش داد که حجتالاسلام ابراهیمی در سخنرانیهای خود شورای عالی هماهنگی و حزب وحدت (جناح خلیلی) را مسؤول ادامهٔ درگیری دانسته است. به نوشته این نشریه، ابراهیمی علناً جنبش ملی اسلامی و حزب وحدت (جناح خلیلی) را مخاطب قرار داده و آنها را فتنهگر و شرور خوانده است.
این بار انتظار جدی میرفت که ایرانیها بیشتر از این از جناح خلیلی حمایت نکنند و به آنچه گفتهاند عمل کنند، اما این انتظار برآورده نشد و کماکان ناز و ادا و کج دهنیهای آقای خلیلی به جان خریده شد؛ و بعد از چندی هیئت دیگر ایرانی به سرپرستی معاون آسیا و اقیانوسیه وزارت خارجه این کشور چندین بار به مزارشریف و سرانجام به بامیان سفر کرد. خلیلی و محقق اینبار سفر هیئت ایرانی را به نفع خود ارزیابی کردند و اعضای آن را بحضور پذیرفتند.
در سفر دو روزهٔ هیئت ایرانی به مزارشریف در عقرب/آبانماه ۱۳۷۴ آقای محقق در مذاکرات با علاءالدین بروجردی گفت: «نصریها از قدیم پیر و مرادشان مقام معظم رهبری آیتالله خامنهای بوده است!.» انگار این محقق نبود که به پیام مقام معظم رهبری پشیزی ارزش قایل نشد و نماینده اورا در مزارشریف راه نداد.
در سفر هیئت ایرانی به سرپرستی معاون آسیا و اقیانوسیه وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران، به بامیان در مورخه ۶/۹/۷۴ خلیلی اول روضهٔ مظلومیت خواند طوری که بتواند خود را طلبکار و ایرانیها را بدهکار معرفی نموده، و در ضمن آن ترحمشان را نیز جلب نماید.
خلیلی اهانت خود به هیئت صلح و حامل پیام رهبری به سرپرستی حجتالاسلام ابراهیمی نماینده ولیفقیه را توجیه نموده و برای آن دو دلیل غیر موجه عنوان کرد. یکی این که نماینده ولیفقیه و حامل پیام رهبری میخواست «اکبری و عالمی و قاتلین شهید مزاری!؟» را با خود نزد او در یکاولنگ بیاورد، و دیگر این که هیئت با هلیکوپتر دشمن – دولت استاد ربانی – آمده بود. خلیلی در حضور هیئت ایرانی به نادرستی گفت: «خدا گواه است! که آنان – جناح اکبری و حرکت اسلامی – جنگ را شروع کردند.»، در حالی که جنگ را خودش آغاز کرده بود.
نادرستی دیگر آقای خلیلی این بود که در رابطه با سفر آقای ابراهیمی نماینده مقام معظم رهبری، به افغانستان و راه ندادن ایشان به مزارشریف توسط محمد محقق به هیئت ایرانی گفت: «هیئت حاج آقای ابراهیمی آمد به تاشکند و من به محقق گفتم هر کاری میتوانید بکنید تا هیئت وارد شود و او هم تلاش کرد ولی دوستم مانع شد.» در حالی که خلیلی در شورای مرکزی حزب خود تصویب کرده بود که از پذیرفتن هیئت ایرانی جلوگیری شود و به محقق نیز دستور داده بود که از ورود هیئت به مزارشریف جلوگیری کند و محقق هم اجرا کرد.
شاید ریاکارانهترین اظهارات نادرست خلیلی به هیئت ایرانی به سرپرستی بروجردی توسل ایشان به فاطمه زهرا (س) دخت گرامی رسول اکرم (ص) باشد. خلیلی با استفاده از هنر مظلومنمایی چنین گفت: «نمیدانم ما چقدر مظلوم هستیم. ما از دشمنان خود خیلی دشمنی دیدیم ولی دوستان در دوران سخت نه تنها دست نوازش بر سر ما نکشیدند، بلکه سیلی هم به ما زدند؛ ولی ما سیلی شما را هم به جان میخریم و در آخرت شکایت خود را به بیبی سیده فاطمه زهرا (س) خواهیم برد.»
تمام اعضای شورای مرکزی و شورای عالی نظارت حزب وحدت اطلاع دارند که در اوایل سال ۱۳۷۳ در زندان «کوتهگانی» متعلق به حزب وحدت در زمان ریاست آقای استادمزاری، تفنگ به دستان تحت فرمان ایشان حین شکنجه کردن یک زندانی - که فریاد میزد یا زهرا !- به حضرت فاطمه زهرا (س) اهانت نموده و آن حضرت را فحش میدادند. چند تن از محافظان زندان که مسلمان و مجاهد بودند، از این عمل ضد اسلامی و انسانی افراد مسلح وابسته به آقای مزاری و خلیلی به شورای مرکزی حزب وحدت شکایت کردند. شورای مرکزی هیأتی را برای بررسی این شکایت تعیین کرد و هیئت بعد از تحقیق تأیید نمود که به حضرت زهرا (س) اهانت شده است، اما شخص آقای مزاری و جناح ایشان که بر حزب وحدت حاکمیت داشتند از پیگیری مسئله و مجازات اهانت کنندگان جلوگیری کردند و حتی سید علا رحمتی – که فعلاً والی جوزجان است – در پاسخ به اعتراض اعضای مؤمن شورای مرکزی به تمسخر گفت که حضرت زهرا (س) مادر من است به کسانی که سید نیستند چه ارتباط دارد؟!
آقای خلیلی هم در ملاقات خصوصی و هم در جمع اعضای شورای مرکزی حزب وحدت وفاداری خود به جمهوری اسلامی ایران و مقام معظم رهبری را ریاکارانه اعلام کرد. او خود را پیرو ولایتفقیه و آقای اکبری را مزدور خواند و گفت: «فاضل با طالبان مذاکره کرده و اکبری هم در ورس طرحریزی کرد تا ما را با طالبان درگیر کند. آنها مزدور هستند ولی ما این طور نیستیم و اطمینان میدهیم که به دوستیهای خود با شما وفادار هستیم.»
خلیلی افزود: «هیچ کشوری را جز جمهوری اسلامی ایران دوست خود نمیدانیم. مردم ما نسبت به انقلاب و مقام معظم رهبری صادق هستند و به جمهوری اسلامی ایران عشق میورزند.»
ناراستیها و ریاکاریهای سیاسی خلیلی مورد استقبال هیئت ایرانی چنان قرار گرفت که اهانت صریح، آشکار و عملی او در سطح بینالمللی به مقام معظم رهبری و نظام جمهوری اسلامی را فراموش کرده و در پایان مأموریت خود دیدگاههای خلیلی نسبت به مقام معظم رهبری و جمهوری اسلامی ایران را بسیار مثبت ارزیابی کرد. در حالی که این خلیلی بود که حکم شرعی رهبری را در مصاحبه با بیبیسی، یک «اظهار نظر» ساده و ناکارامد عنوان کرده و بیاعتنایی به آرمانها و احساسات مردم خود اعلام کرد، و بازگرداندن نماینده رهبری و هیئت همراه وی را از شهر ترمز در ازبکستان و ولسوالی پنجاب در بامیان «دفاع از خواستها و آرمانهای مردم خود!» خواند. گویا هیئت حامل پیام مقام معظم رهبری متجاوز به خواستها و آرمانهای مردم آقای خلیلی بوده است!
و تأسفآورتر این که بعد از مسلط شدن طالبان بر کابل، مزارشریف و بامیان و پناهآوردن سران احزاب و گروههای مقاومت به ایران، آقای اکبری با وجود استقبال از هیئتهای ایرانی، بخصوص هیئت صلح به سرپرستی آقای ابراهیمی و حمایت از پیام مقام معظم رهبری نتوانست در طول اقامت خود در ایران جواز ملاقات با رهبری را به دست آورد، اما خلیلی به آسانی به دیدار رهبری موفق شده و مورد تحسین ایشان قرار گرفت و آقای اکبری متهم به طلافروشی در مشهد شد.
حتی آقای ابراهیمی که توسط خلیلی و محقق توهین شده بود، بعد از حادثهٔ یازدهم سپتامبر و معاون رئیس جمهور شدن خلیلی و وزیر شدن محقق، دهها هزار دلار شهریهٔ طلبههای حوزههای دینی – از دست رنج شیعیان مؤمن- را در اختیار این دو نفر قرار میداد که هیچ ربطی به آنها نداشت و باید در اختیار رؤسای مدارس و علمای فعال در حوزهٔ دینی قرار داده میشد.
۴- حاج محمد محقق در مورخه ۲۳/۸/۸۶ طی سخنرانی اش در مزارشریف ایران را متهم کرد که مردم شیعه را در هنگام حضور طالبان در شمال تنها گذاشت. در حالی که بیشترین رقم کمکهای ایران به گروههای مقاومت و مردم شمال به آقای محقق تعلق میگرفت.
۵- نشریهها و عناصری مورد حمایت حزب وحدت چه در گذشته و چه در حال حاضر جمهوری اسلامی ایران را قاتل آقای مزاری معرفی میکنند و سران و مسؤولان سیاسی، فرهنگی و مذهبی حزب وحدت با سکوت، رضایت خویش را از این اتهام اعلام میکنند. دو نمونه از این اتهام به شرح زیر است:
• «فتوای قتل رهبر شهید [مزاری] از سفارت خانهٔ جمهوری اسلامی در کابل صادر میگردد.»(۸)
• «ما ایران را قاتل درجه یک شهید مزاری میدانیم و دشمنی ایران با هزارهها کینه تاریخی دارد. نه تنها ایران بلکه مزدورانش با هزاره دشمنی آشتی نا پذیر دارد؛ و این هزارهها است که دوست و دشمن را تشخیص نمیدهند.»(۹)
این ادعای مضحک تنها ساخته و پرداختهٔ عناصر ملحد و کمونیستهای آمریکایی که تحت پوشش حمایت و پیروی از آقای مزاری به لجن پراگنی علیه نیروها و عناصری مسلمان و جمهوری اسلامی ایران میپردازند نیست؛ بلکه خط دهندهٔ اصلی این اتهام رهبران حزب وحدت و از جمله شخص آقای خلیلی میباشد. آقای خلیلی حتی به هیئت ایرانی در سال ۱۳۷۴ در بامیان گفت که: «دولتیها گفتهاند پیش از شهادت مزاری سفیر ایران دستور داده بود که بمباران غرب کابل بلا مانع است .»
این ادعا که دروغ محض بوده و هیچ منبع و مدرکی ندارد، به آسانی میتواند توسط دشمنان ایدئولوژیک ایران به فتوای قتل مزاری تفسیر شود. در حالی که جانب دولت، همواره ایران را به حمایت از حزب وحدت متهم میکرد و شخص احمدشاه مسعود در مصاحبه با رسانههای خارجی جنگ خود با حزب وحدت را جنگ با ایران عنوان میکرد. حتی استاد ربانی در مصاحبه با مجله عربی «المجتمع» گفت: «با آقای دکتر ولایتی گفتم هر عملی که از علی مزاری رهبر حزب وحدت سر بزند ما از جانب ایران میدانیم.»
اما تعجب این جاست که مقامهای مسؤول ایرانی سخاوتمندانه اتهام فتوای قتل آقای مزاری و سایر اتهامهای وارده به ایران را نادیده میگیرند و با این کار جواز تبلیغات علیه دولت و کشور خود را صادر مینمایند، در حالی که در برابر انتقاد نرم و دوستانهٔ دیگران و بخصوص افراد مخلص کوچکترین انعطافی از خود نشان نمیدهند.
چالش های اساسی حزب وحدت اسلامی افغانستان
تناقض ایدئولوژیک، یکی از چالشهای مهم فکری و سیاسی حزب وحدت اسلامی به شمار میرود. این حزب با وجود آن که پسوند اسلامی دارد، در مرامنامهی آن برای اسلام در نظام سیاسی افغانستان نقش کمرنگ و جنبی در نظر گرفته شده است و تکیه اصلی آن بر لیبرال دموکراسی و اعلامیه حقوق بشر غربی است. در شرایط عضویت این حزب حتی در سطح رهبری اعتقادات مذهبی لحاظ نشده است.
در ماده دهم اساسنامه جدید حزب وحدت اسلامی، نظام سیاسی مورد نظر این حزب مبتنی بر «دموکراسی» و «پلورالیزم سیاسی» معرفی شده است. در این ماده چنین آمده است: «نظام سیاسی مورد قبول حزب، سیستمی است که بر اساس دموکراسی، پلورالیسم سیاسی و انتخابات رقابتی عمومی و آزاد بنا نهاده شده باشد.»(۱۰)
در ماده دوم اساسنامه حزب وحدت اسلامی، مجاهدت و مبارزات اعضای این حزب در دوران جهاد، صرفاً برای دفاع از حاکمیت ملی، استقلال و تمامیت ارضی عنوان شده و این مبارزات به «نیروهای آزادی خواه و عدالت طلب»، نسبت داده شده و از «مجاهدین» یاد آوری نشده است. در حالی که نیروهای آزادی خواه و عدالت طلب به صورت عام ذکر شده و میتواند شامل نیروهای غیر مذهبی و ضد مذهبی و به خصوص التقاطیها و قوم گرایان نیز شود. در این ماده اذعان شده است که حزب وحدت «دوره جدید فعالیت های خود را با تجدید نظر اساسی در اهداف، روش و تشکیلات آغاز مینماید.»(۱۱)
هدف عمده حزب وحدت اسلامی در ابتدای تاسیس آن در ماده اول اعلامیهی «میثاق وحدت» «تداوم مبارزه و تشدید آن برای ایجاد حکومت اسلامی مبتنی بر قرآن و سنت و اصل ولایت فقیه»(۱۲) ذکر شده است، اما در ماده هفتم اساسنامه جدید این حزب، اسلام تنها «یکی از منابع قانونگزاری و حکمروایی» در نظام سیاسی ذکر شده و در ماده دوم مرامنامه جدید آن «دموکراسی و پلورالیسم سیاسی» هدف تعیین شده، نه حکومت اسلامی. از محتوای سایر مادههای این مرامنامه چنین بر میآید که دموکراسی قالبی برای اندیشهی لیبرالیستی است، نه اندیشهی اسلامی.
بحران هویت، چالش مهم دیگری است که حزب وحدت اسلامی و سایر گروههای انشعابی از آن را گرفتار کرده است. این حزب را از لحاظ نظری و ایدئولوژیک نه میتوان یک حزب اسلامی تعریف کرد، نه ملی و نه لیبرال و دموکرات.
حزب وحدت اسلامی، یک حزب اسلامی تعریف نمیشود به دلیل اینکه «اسلام» را به عنوان یک ایدئولوژی مطرح نکرده و به جای هدف قرار دادن حاکمیت شریعت و ارزشهای اسلامی قالب و محتوای نظام سیاسی مبتنی بر ارزشهای غربی را مورد تاکید قرار داده است. این حزب را نمیتوان یک حزب ملی یا لیبرال و دموکرات نیز نامید، به خاطر این که با وجود طرفداری از دموکراسی لیبرال و ارزشهای غربی در عمل بر گفتمان سخیف قومی و نه ملی، تکیه دارد و در همان چارچوب قومی هم منافع فردی و باندی بر منافع قومی رجحان دارد.
به هر حال، حزب وحدت اسلامی در حوزه عمل به شدت قوم گرا و سکولار است تا جایی که در درون جامعه هزاره هم به تصفیه قومی پرداخته و عناصر کمونیست، فاشيست،سکولار و ضعیف همسو با خود را بر افراد لایق، کاردان و مذهبی غیر همسو ترجیح میدهد. این رفتار در معرفی افراد کابینه و مقام های مهم دولتی از سوی این حزب به وضوح دیده میشود، در حالی که چنین کاری با پسوند اسلامی حزب از لحاظ اعتقادی در تضاد است. البته شاخههای دیگر حزب وحدت به رهبری آقای محقق و آقای اکبری نیز چنین رفتار می کنند.
کاهش پایگاه مردمی یکی دیگر از چالشهای حزب وحدت اسلامی و شاخهی انشعابی آن به شمار میرود. انشعابها در حزب وحدت اسلامی در مرحله اول قدرت قومی این حزب را چنان ضعیف کرد که در حال حاضر هیچ یک از شاخههای انشعابی آن به تنهایی نمیتوانند از قوم هزاره و جامعه شیعه نمایندگی کنند. در مرحله دوم، اعتبار حزب وحدت اسلامی را که روزگاری یکی از چهار حزب سیاسی و قومی مهم افغانستان و نماینده جامعه شیعه به شمار می رفت در حد احزاب کوچک و چند نفری تنزل داد که فارغ از زد و بندهای سیاسی موجود نمیتواند عملا از قوم یا مذهب و جریان فکری و سیاسی تعریف شدهای نمایندگی کند.
حزب وحدت اسلامی در انتخاب متحدان راهبردی داخلی و خارجی خود همواره با چالش راهبردی و خطرناک مواجه بوده است. این حزب پس از سقوط حكومت کمونیستها و آغاز جنگهای داخلی میان گروههای جهادی بر سر تقسیم قدرت در انتخاب متحدان راهبردی خود اشتباه کرد و این اشتباه هنوز ادامه دارد. این حزب برای مقابله با حزب جمعیت اسلامی و دولت برهانالدین ربانی که متحد طبیعی فرهنگی و اجتماعی آن به شمار میرفت با حزب اسلامی به رهبری حکمتیار که به دلیل اختلافهای ایدئولوژیک،اجتماعی، فرهنگی و تاریخی قابل اعتماد نبود متحد شد. این کار در انتخاب متحد خارجی و منطقهای حزب وحدت اسلامی نیز تاثیر گذاشت و آن را به سوی پاکستان سوق داد. اما از این که متحد اصلی پاکستان طالبان بود، حزب اسلامی با خالی کردن جای خود برای طالبان در منطقه چهار آسیاب حزب وحدت را قربانی کرد.
حزب وحدت اسلامی در جریان حمله آمریکا به افغانستان با نزدیک شدن به آمریکا و انگلیس و قرار گرفتن در کنار آقای حامدکرزی که فرد مورد اعتماد آمریکا و انگلیس در آن زمان بود، بار دیگر از حالت طبیعی خارج شد و برای بهره برداری مقطعی و دسترسی به قدرت در گزینش متحدان استراتژیک داخلی و خارجی اشتباه قبلی خود را تکرار کرد. این حزب در جریان لویه جرگهها و دو انتخابات ریاست جمهوری در کنار حامد کرزی که از لحاظ آرایش نیروهای سیاسی و قومی نماینده قوم پشتون محسوب میشود قرار گرفت، اما کرزی با ساز و کار دموکراسی دست این حزب را به تدریج از مشارکت فعال در قدرت سیاسی کوتاه کرد به طوری که هیچ یک از وزرای پیشنهادی این حزب در کابینه جدید کرزی در ابتدا رأی نیاوردند.
پیامدهای تأسیس حزب وحدت
حزب وحدت اسلامی افغانستان از جمله احزابی است که در فصل بحران و در شرایطی تأسیس شد که افکار عمومی و وضعیت سیاسی افغانستان متقاضی وحدت نیروهای جهادی شیعه، پس از خروج نیروهای اشغالگر شوروی سابق از آن کشور بود.
با وجود این ضرورت اجتماعی و سیاسی، گروههای سیاسی شیعه هنوز به ظرفیت نظری و عملی وحدت دست نیافته بودند. به عبارت دیگر فرصت برای وحدت فراهم شده بود، اما ظرفیت برای وحدت ایجاد نشده بود. استفادهٔ مقطعی از این فرصت، جهت پیشبرد اهداف سیاسی در سطح ملی و منطقهای از سوی برخی بازیگران داخلی و خارجی موجی ایجاد کرد که نیروهای فرصت طلب و غیر مذهبی بر آن سوار شدند. رانندگان این موج، گفتمان قومی و سکولار را جایگزین گفتمان دینی و مذهبی کردند که پیامدهای زیر را به همراه داشت:
۱. نفوذ عناصر و گروههای التقاطی، غیرمذهبی و ضد مذهبی در جامعهٔ شیعه.
۲. ایجاد تنش در جامعه شیعه بر اساس گفتمان قومی که منجر به برادر کشی و طرد، انزواء و حتی انحراف نیروها و عناصر بطور نسبی مذهبی و متدین شد.
۳. ایجاد خصومت میان هزارهها و سایر اقوام افغانستان اعم از پشتونها، تاجیکها و ازبکها، که در قتلعام هزارهها توسط طالبان با کمک تاجیکها و ازبکها، در مزارشریف انعکاس داده شد.
۴. فاصله گرفتن از جمهوری اسلامی ایران و تحریک خصومت علیه انقلاب اسلامی.
هر یک از پیامدهای فوقالذکر فجایعی را به همراه داشت که زیان جبران ناپذیری بر کیان شیعیان در افغانستان وارد کرد.
یکی از پژوهشگران بیطرف خارجی و آگاه از مسائل افغانستان که پژوهشی در مورد حزب وحدت انجام داده چنین نتیجهگیری کرده است: «حزب وحدت اسلامی یک حرکت حساب شده و برنامه ریزی شده از طرف عناصری بوده است که خواهان حاکمیت مطلق بر سرنوشت شیعه بوده و در این راستا از اعتقادات پاک و بیآلایش مردم و بعضی سران مبارزین شیعه و جمهموری اسلامی ایران استفاده نموده تا به اهداف و مقاصد خود جامهٔ عمل بپوشانند و عملاً خواستههای انحرافی و خارج از شرع را با سرنوشت شیعه در افغانستان پیوند زدهاند.»(۱۳)
حزب وحدت اسلامی به ظاهر با استراتژی مناسب فکری و سیاسی و در زمان مناسب تأسیس شد، اما به زودی گرفتار انحراف شده و برخلاف استراتژی سیاسی و شعارهای اعلامی خود عمل کرد. به جای تلاش برای حاکمیت اسلامی، در جهت حاکمیت قومی و غیر مذهبی قرار گرفت و به جای دفاع از حقوق ملیتهای محروم با همه اقوام افغانستان جنگید و خسارات و تلفات زیادی را بر شیعیان تحمیل کرد. وضعیت امروزین این حزب نشان میدهد که همهٔ آن جنگهای خسارتبار و فجایعی ننگینی که بوجود آمد دستاوردی برای مردم هزاره نداشته و تنها گروهها و عناصر چپی و راستی ضد دین و عدهٔ فرصت طلب و استفاده جو به نان و نام دست یافتهاند. هزاره مانند سی سال قبل همچنان ریسمان بردوش است و محروم از مشارکت عادلانه در قدرت سیاسی.
پانوشتها
۱. اسطوره شکسته، حسین آزادی.
۲. همان منبع.
۳. اندیشمند، محمد اکرام، سالهای تجاوز و مقاومت، نشر پیمان، چاپ اول، سال ۱۳۸۳، ص ۱۷۳.
۴. حق شناس، دکتر شیراحمد نصری، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد سوم، چاپ دوم، مطبعه نعمانی، کابل ۱۳۵۸، ص ۲۱۵.
۵. تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد اول، ص ۸۰ – ۸۱.
۶. پیام مستضعفین، شماره ۱ و ۲ ص ۴.
۷. پیک آگاهی، شماره اول، سال اول، میزان ۱۳۸۵ ص ۵.
۸. (عصری برای عدالت/۱۰٬۸٬۹)
9. (http://mogholha.blogfa.com/ وبلاگ طلوع).
۱۰. احزاب سیاسی افغانستان، نشر وزارت عدلیه افغانستان، زمستان ۱۳۸۴، ص ۴۲۶.
۱۱. احزاب سیاسی افغانستان، ص ۴۲۵.
۱۲. دولتآبادی، بصیر احمد، شناسنامه احزاب و جریانات سیاسی افغانستان، زمستان ۱۳۷۳، قم، ص ۲۴۳.
۱۳. ساختار حزب وحدت اسلامی افغانستان، مونوگراف دانشگاهی، ص ۱۸۱.
سایر منابع:
۱. فریاد عدالت، مجموعه مصاحبههای استاد مزاری.
۲. مجله فجر امید، ارگان حرکت اسلامی، ش ۲۹ و ۳۰.
۳. نبرد هزارهها در کابل، ع. افسرده خاطر.
۴. هفته نامه «وحدت اسلامی» ارگان نشریاتی حزب و وحدت در پیشاور، شمار ۳۴.
۵. بنیاد وحدت، شماره ۱۳۴، مقاله استاد زاهدی.
۶. خاطرات چاپ نشده استاد محقق دایمردادی.