اورلاندو پاترسون (Orlando Patterson)
اشاره: «اورلاندو پاترسون» استاد جامعهشناسی دانشگاه «جان کولز» آمریکا، طی گفتوگو با روزنامه «هاروارد گازته»، اعتراضات جاری در این کشور را مورد بررسی و تحلیل قرار میدهد. پاترسون ضمن بر ملا کردن جلوههایی از نژادپرستی ساختاری در آمریکا، در انتهای بحث خود، نسخههایی را نیز جهت نجات جامعه آمریکا از آفت تبعیض و نژادپرستی میپیچید.
دربارهٔ اینکه چرا آمریکا نمیتواند از ریشههای نژادپرستی خود فرار کند، پاترسون معضل فرهنگی و باقیماندن فرهنگ برده داری در جامعه آمریکا را علت میداند. با همترجمه این گفتوگو را از نظر میگذرانیم.
دو سال قبل شما دربارهٔ پنجاهمین سالگرد گزارش کرنر با گازته صحبت کردهاید، گزارشی که نژادپرستی جامعه سفید پوستان را مورد شماتت قرار داد، و آن را علت بنیادین شورشهای نژادی سال ۱۹۶۷ میدانست. شما در آن زمان گفتید که شاید ما نیاز به گزارش دیگری داریم، گزارشی که نگاهی به ریشههای نابرابری نژادی در کشور بیندازد. الان چه میگویید؟
- گزارشها اغلب چیز خوبی هستند، اگر ما آنها را درست تهیه کنیم. تاکنون دربارهٔ نژاد و نابرابری مطالعات زیادی شده و در واقع، این یک واقعیت است. درخصوص تحقیقات کامل و غنی، هیچ کمبودی وجود ندارد. اما باز هم نیاز هست که ما گروهی داشته باشیم که نتایج اصلی یافتههای اخیر را گردآوری کرده و علاوهبرآن، نقطه نظرات افراد ذی نفوذ را لحاظ کند؛ افراد این گروه صرفاً دانشگاهی نباید باشند، بلکه (میتوانند) رهبران اجتماعی، سیاسی و مذهبی باشند، کسانی که بتوانند بر اساس فکر (خود) بگویند ما الان کجا هستیم و از نظر روابط نژادی در آمریکا، به چه سمتی میرویم. این به خصوص در حال حاضر و پس از قتل «جورج فلوید»، مهم خواهد بود. بسیاری از مردم باید از خود بپرسند که طی نیم قرن اخیر یا بیشتر، چه اتفاقی افتادهاست. همانطور که ابتدا باید به شورشهای دهه ۱۹۶۰ پرداخت و سپس، شورشهای ۱۹۹۲ را مورد توجه قرار داد. آیا عنصر برتری سفید پوستان و نژادپرستی مزمن، آن قدر عمیق ریشه دواندهاست که دیگر از (دست) معترضان (خیابانی کاری ساخته نیست)، بلکه (فقط) اصلاحات و تغییرات قانون اساسی میتواند شرایط را عوض کند؟ این یک نقطه نظر افسردهکننده است. من حس میکنم که در تظاهرات (جاری)، چیز تازهای وجود دارد.
- در این اعتراضات، در مقایسه با اعتراضات سالهای ۱۹۶۷، ۱۹۶۸ یا ۱۹۹۲، چه چیز تازهای وجود دارد؟
- یک مورد که حتی دربارهٔ تظاهرات «رادنی کینگ» سال ۱۹۹۲ نیز مطابقت دارد، تفاوت درترکیب تظاهرکنندگان است. انسان… با مشاهده بخش اعظم تظاهرکنندگان، که سفیدپوست، اسپانیایی، و آسیایی هستند، یکه میخورد. بهعنوان مثال، جالب است وقتی که پلیس بیرحمانه تظاهرات مجاور کاخ سفید را در هم میکوبد، و تظاهرکنندگان را در یک جاده به دام میاندازد، یک مرد جنوب آسیایی، ۷۰ نفر از آنها را در خانه خودش جا میدهد. احساس من این است که ما بیشتر شاهد یک تنوع هستیم، هر چند هنوز هم غالب کسانی که ابراز خشم میکنند، آفریقاییتبار هستند. من فکر میکنم این به زندگی فعلی ما ربط مییابد. مردم از اینکه میبینند ما پس از این همه سال، هنوز هم با این مسائل سروکار داریم، ظاهراً میترسند. آنها این حس را دارند که چیزی در این میان، عمیقاً غلط است. آنچه که در ارتباط با زندگی جاری ما ترسناک است، این است که نهادهای بنیادین دموکراسی ما مورد هجوم قرار گرفتهاند…
- چه شباهتهایی را شما میان اعتراضات گذشته و حال مییابید؟
- مخرج مشترک (همه آنها) خشونت و ددمنشی پلیس است. ما این اقدامات و قتلهای بیرحمانه را داریم، و ما خشم، اعتراضات، کمیسیونها، پیشنهادات و موارد دیگر را داریم، پلیس هنوز هم شیوههای قدیمیخود را ادامه میدهد. آنها قصد ندارند به جان انسانها احترام بگذارند، آنها نسبت به کسی وحشیگری میکنند که کمتر از ۲۰ دلار جعلی داشتهاست… همچنین، یک تحول بسیار بد دیگری نیز در زندگی آمریکاییها رخ دادهاست: حبس جمعی. این از لحاظ تاریخی، بیسابقه بوده و مایه شرمساری است. کشوری که مدعی رهبری جهان آزاد است، هر چند بخش اعظم جهان این را یک جوک میدانند، در جهان بالاترین رقم انسانها را در زندان دارد: دو میلیون و ۳۰۰ هزار نفر. بالغ بر ۴۰ در صد آنهایی که در زندان به سر میبرند، سیاهپوست هستند. این واقعاً عجیب است، و بخش اعظم (این تقصیر) به پلیس و بازپرسها برمیگردد.
- موارد دیگری نیز از بیرحمیهای پلیس نیز طی سالهای گذشته وجود داشتهاست، اما چرا فکر میکنید کشتن جورج فلوید منجر به این موج اعتراضها شده و حتی فراتر از آمریکا هم رفتهاست؟ چرا اکنون و نه قبل از این، چنین اتفاقی افتادهاست؟
- نخست، کل ماجرا توسط ویدئو ثبت شدهاست و خصوصاً لاقیدی (پلیس قاتل)، حس بیتفاوتی کامل، خوار شمردن زندگی یک فرد، آن هم به شیوهای که افسر پلیس آن را به نمایش گذاشت و فلوید را کشت، (همه را) بهت زده کردهاست. ما ویدئوهای مربوط به وحشیگریها را در گذشته هم دیده بودیم، اما این ویدئو (قتل فلوید) را درست پس از یک سری از قتلهایی که توسط پلیس صورت گرفته بود، دیدهایم و این اتفاق در شرایط حساسی رخ دادهاست. وقتی که من تجلی آن را در چهره آن افسر دیدم و اینکه سه افسر دیگر در پیرامون او در کنار ایستاده بودند، انگار که این یک امر معمول است، بههانا آرنت و جملهاش فکر کردم: «پیش پا افتادگی شر». چیزی را که آرنت آن را بسیار وحشتناک یافت، این بود که انسانهای معمولی قادر به ارتکاب کشتارهای هولناک شوند، و در پایان همان روز هم به خانه برگردند، به خانه زیبا و به دوست داشتنی شان، و در روز بعد هم برگردند و کشتار را تکرار کنند. من همچنین فکر میکنم که این ویدئو در میانه همهگیری (کرونا) منتشر شد، در شرایطی که مردم از بیکفایتی و نبود رهبری، احساس وحشت میکردند.

- چه نقشی را ممکن است که این همهگیری در موج نا آرامیهای جاری بازی کرده باشد؟
- وقتی که ما نقطه عطف حساس ۱۰۰ هزار کشته را پشتسر گذاشتهایم، در این مرحله به یک رهبری نیاز داشتیم کهترس و نگرانی جمعی ما را مدیریت کند. ما چنین رهبری نداشتیم. مردم واقعاً نسبت به آنچه اتفاق میافتاد، وحشت زده بودند و وقتی گزارشهایی را میشنیدند که میگفت اگر رهبری شایستهتر و کمتر خود شیفتهای که فقط نگران انتخاب شدن مجدد خودش است، داشتیم، جانهای زیادی نجات مییافتهاست. ملت دو کوتاهی بزرگ را، که با هم به چشم میآمدند، دیدند: از یک طرف، غایب بودن یک سیستم مناسب بهداشتی، و از طرف دیگر، رهبری بیکفایت. وقتی که موضوع وحشیگری پلیس با انتشار این ویدئو مطرح شد،
من [فکر] نمیکنم که برده داری در سال ۱۸۶۵ الغاء شده باشد. آنچه که در سال ۱۸۶۵ الغاء شده، بردهداری فردی در شکل به بردگی درآوردن کسی توسط کسی بودهاست، اما آنچه که پافشاری (به ماندن) میکند، فرهنگ بردهداری است، و در مرکز این فرهنگ، این حس قرار دارد که جمعیت سفیدپوست تصور میکند وظیفهاش کنترل و سرکوب آزادی سیاهان است. آنها این حس خود را در سیستم بردهداری جدید «جیم کرو»، به شیوههای مختلف، عملی میکنند؛ با اوباش دانستن، و با به زندان انداختن.
مردم پیوند میان رهبری بیکفایت، قصور دولت رفاه آمریکایی و شورش مجدد، یکی از بدترین جنبههای جامعه آمریکایی را دیدند: ایدئولوژی برتری سفید پوستان و نژادپرستی.
- برتری سفید پوستان چه ربطی با این قضیه دارد؟
- اینکه قتل چگونه انجام شده، به ما نشان میدهد که هنوز هم هسته سخت ایدئولوژی نژادپرستانه برتری سفید پوستان اصرار (بر ماندن) دارد، این ایدئولوژی بیگانهها، یعنی هر کسی که سفیدپوست نیست، را نمیپذیرد. این ایدئولوژی اکنون بهخاطر (نوع) رهبری در کاخ سفید، در حال صعود است. آنچه را که من میبینم، این است که دو سنت قوی در آمریکا (با یکدیگر) رقابت میکنند. سنت لیبرالی، و سنتی که سلطهای برابر دارد و آن، سنت برتری سفید پوستان است، که برخاسته از جنوب (آمریکا) بوده و به سمت شمال سفر کردهاست. میان این دو، تنش واقعی وجود دارد.
من در نوشتههایم استدلال کردهام که رشد فوقالعادهای در رفتار سفید پوستان آمریکایی نسبت به سیاهان و دیگر اقلیتها بهوجود آمدهاست. اوایل دهه ۱۹۶۰ که اقلیتی سفیدپوست آشکارا میگفتند ما سیاهان را پست و فرومایه میدانیم، ولی اکنون نوعی پذیرش برابری وجود دارد، حد اقل در نگرشهای آنها. من همیشه گفتهام که ممکن است (آنها) یک اکثریت بزرگ بهنظر آیند، ولی هنوز ۲۰ تا ۲۵ در صد سفید پوستان وجود دارند که هنوز نگرشهای برتری سفید پوستان را میپذیرند. این هسته سخت طرفداران برتری سفیدپوست، هنوز وجود دارد و تشویق هم شدهاست و در حال تبدیل شدن به نوعی از جنبش انتقامجویانه است. این کاملاًترسناک است.
- برای آنهایی که طرفدار برتری سفیدها نیستند، اما شاید نیاز باشد که نسبت به اختلافات نژادی در کشور (آمریکا) بیدار شوند، شما دوست داریدکه آنها دربارهٔ مسائل نژادی در آمریکا، چه چیزهایی را بدانند؟
- من دوست ندارم که از اصطلاح «مردم سفیدپوست» بهعنوان یک اصطلاح عمومی استفاده بکنم، زیرا همانطور که قبلاً گفتهام، نکته ویژهای که در ارتباط با اعتراضات اخیر وجود دارد، مشارکت سفید پوستان در آن است، بسیاری از آنها جوان (نیز) هستند. علاوهبر آنها، افرادی را میبینیم که میانسال و برخی نیز سالخورده هستند. من. .. فکر میکنم آمریکاییهای سفیدپوست از تغییرات نژادی در طرز تلفیهای شان، کاملاً عبور کردهاند، و اینکه ما دربارهٔ چیزی بیش از ۲۵ درصد آمریکاییهایی صحبت میکنیم که نژادپرست سخت هستند، اما من فکر میکنم اغلب آمریکاییها درخصوص نژاد، نگرش درستی دارند.
اما، جامعهشناسان استدلال کردهاند هر چند که برخی از سفیدپوستان ممکن است نگرشهای لیبرالی داشته باشند، بسیاری از آنها آمادگی این را ندارند که امتیازاتی را برای توسعه زندگی سیاهان بدهند. بهعنوان مثال، یکی از دلایل اینکه چرا مردم در مناطق پست و کثیف شهر ازدحام میکنند، این حقیقت است که خانهسازی در حومه شهر، خیلی پرهزینه است (در آمریکا، حومه شهر جزو مناطق مرفه نشین محسوب میشود)، و یک دلیل برای آن، این است که آئیننامهها، ساخت و سازهای متراکم را محدود میکنند. این آئیننامهها در تداوم دور نگه داشتن خانهسازی برای افراد دارای درآمد متوسط در حومهها، بسیار مؤثر هستند، افرادی که درمیان آنها، سیاهان بهطور نامتناسب حضور دارند، از رفتن به حاشیه و دسترسی به مدارس خوب محروم هستند. جامعهشناسان ادعا کردهاند هر چند که ما در رفتارهای نژادی خود، پیشرفتهای خوبی داشتهایم، ولی آنچه را که نداریم، تمایل لیبرالهای سفیدپوست به هزینه کردن پول در جایی است که در لفظ و کلام، آن را میگوید.
یکی از جنبههای اساسی مسئله نژادی آمریکا، مسئله تفکیک است. جمعیت سیاهپوست اکنون تقریباً به همان اندازه منفک است که در دهه ۱۹۶۰ بودهاست. این نه تنها اساس بسیاری از مشکلاتی است که سیاهان با آنها مواجه هستند، بلکه جدا بودن سفید پوستان را نیز توضیح میدهد و آن را جاودانه میکند، سفید پوستانی که در مناطق مسکونی و محیط رشد خود، سیاهان را نمیبینند یا با آنها تعامل ندارند. این (قضیه)، ایدهای که سیاهان را بیگانه میداند و تعلقی را (نسبت به آنها احساس) نمیکند، تقویت میکند.
- بسیاری از سفید پوستان این کشور، چه چیزی را دربارهٔ زندگی و تجارب رنگین پوستان فهم نمیکنند؟
- برخی فهم میکنند و برخی نیز فهم نمیکنند. من قطعاً تغییری را در میان نسل جوانتر میبینم. این صرفاً موضوع طرز تلقی نیست. به اعتقاد من، جوانان سفیدپوست در میان کل سفید پوستان، کمترین نژادپرستها را در میان خود دارند. آنها از لحاظ نژادی، تساهل بیشتری دارند.
من در این (قضیه)، علائم امیدبخشی را دیدهام. من سابقاً در خیابان «تروبریج» کمبریج میزیستهام، و از میان (فضاهای) رینج کمبریج و مدرسه لاتین میگذشتم. من همیشه تحت تأثیر تعامل معمولی میان کودکان سفیدپوست و سیاهپوست قرار میگرفتم، موردی که با دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ خیلی فرق داشت. این به شما نشان میدهد که با یکیسازی بیشتر، چه چیزهایی ممکن میشود. اکنون شما خیلی از چیزها را در بسیاری از مناطق دارید، اما این کافی نیست. در بسیاری از موارد، آنچه را که میبینید، مدارس جدا شدهاست. واضح است وقتی که با افرادی رشد نکنید، نمیدانید چطور با آنها تعامل داشته باشید یا چطور با آنها پیوند دوستی برقرار کنید. بسیاری از سیاهان از بیحوصلگی (خود) نسبت به تعامل با سفیدپوستانی که در رشدشان، کمترین تماس را با سیاهان داشتهاند، گلایه دارند. این دلیل این است که چرا من بر نیاز به خلاص شدن از محلههای کثیف شهر و رها شدن از تفکیک، تأکید میورزم…
- کشور چگونه میتواند به سمت غلبه بر تفکیک نژادی پیش برود؟
- موضوعی که فوریت دارد و اکنون باید به آن بپردازیم، قساوت پلیس است. این نیاز به تفکر عمیق مجدد دربارهٔ سازمان بخشهای پلیس در سراسر کشور دارد. منظور این نیست که ما سیاهپوستان را در راس پلیس قرار بدهیم، زیرا هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد، (این انتصاب) باعث تغییرات شگرف میشود. معمولاً چیزی که اتفاق میافتد، این است که آنها به سمت گذشته متمایل میشوند تا ثابت کنند که پلیسهای سفیدپوست پلیسهای خوبی هستند… آنچه مورد نیاز است، این است که فرهنگ پلیس مورد بازبینی کامل قرار بگیرد و این تمایل را در آنها (نیروهای پلیس) از بین ببریم که جوامع محل خدمت خود را جوامع دشمن بدانند. این موضوع خیلی فوریت دارد، زیرا رفتار خشن پلیس در حال همه گیر شدن است. اگر اقدامی انجام نگیرد، به محض اینکه تظاهرات پایان یابد، نیروهای پلیس به سرعت باز خواهند گشت، و آنچه را انجام میدهند که همیشه انجام میدادهاند.
همچنین، ما نیاز داریم که در قبال نرخهای بالای زندانیها کاری بکنیم. من از رئیسجمهور [باراک] اوباما قویا حمایت کردهام، اما فکر نمیکنم که او به قدر کافی در اینباره کار انجام داده باشد. لازم است که ما به تلاشهای خود درخصوص کاهش اندازه جمعیت زندانیان، ادامه دهیم. ضروری است که در قبال حذف محلههای پست شهر، رفتار رادیکالی داشته باشیم. منترجیح میدهم که به جای کلمه ادغام، از حذف محلههای کثیف استفاده کنم، زیرا ما باید مردم را در داخل شهرها، از محلههای پست و کثیف خارج بکنیم - زیرا نه فقط محلههای پست، سیاهان را از سرمایه اجتماعی و فرهنگی آمریکای طبقه متوسط جدا میکنند، بلکه ساکنان (این مناطق) را هدفهای آسانی برای پلیس تبدیل میکنند، پلیسی که محلههای پست و کثیف شهر را بهعنوان (مناطق) دشمن مینگرد. حذف محلههای پست، با ادغام فرق دارد…
نهایتاً اینکه، لازم است برده داری و برتری سفید پوستان را (بهعنوان) میراث ملی (آمریکا) فرض بگیریم… من تمام زندگی خود را وقف مطالعه دربارهٔ برده داری کردهام.
من [فکر] نمیکنم که برده داری در سال ۱۸۶۵ الغاء شده باشد. آنچه که در سال ۱۸۶۵ الغاء شده، بردهداری فردی در شکل به بردگی درآوردن کسی توسط کسی بودهاست، اما آنچه که پافشاری (به ماندن) میکند، فرهنگ بردهداری است، و در مرکز این فرهنگ، این حس قرار دارد که جمعیت سفیدپوست تصور میکند وظیفهاش کنترل و سرکوب آزادی سیاهان است. آنها این حس خود را در سیستم بردهداری جدید «جیم کرو»، به شیوههای مختلف، عملی میکنند؛ با اوباش دانستن، و با به زندان انداختن.
در دوره جیم کرو، آنچه که پافشاری (به ماندن) میکند، این رفتار است که سیاهان را بهعنوان بیگانگان ببینیم، بهعنوان مردمی که باید تنبیه بشوند، باید تحت کنترل باشند، باید از امتیازات اصلی شهروندی یا مالکیت زمین محروم بشوند و باید در گروههای بیشمار، زندانی بشوند. این موارد از برده داری، واقعاً در آمریکای دهه ۱۹۶۰ الغا نشدهاست، زمان آن است که سیستم جیم کرو نهایتاً و بهطور اساسی برانداخته شود…